-
شب تار
-
شب بیدار
-
شب سرشار است
-
زیباتر شبی برای مردن
-
آسمان را بگو از الماس ستارگانش خنجری به من دهد
-
شب سراسر شب یک سر
-
ازحماسه دریای بهانه جو
-
بیخواب مانده است
-
دریای خالی
-
دریای بی نوا
-
جنگل سالخورده به سنگینی نفسی کشید و جنبشی کرد
-
و مرغی که از کرانه ماسه پوشیده پر کشیده بود
-
غریو کشان به تالاب تیره گون در نشست
-
تالاب تاریک
-
سبک از خواب بر آمد
-
و با لالای بی سکون دریای بیهوده
-
باز
-
به خوابی بی رؤیا فرو شد
-
جنگل با ناله و حماسه بیگانه است
-
و زخم تر را
-
با لعاب سبز خزه
-
فرو می پوشد
-
حماسه دریا
-
از وحشت سکون و سکوت است
-
شب تار است
-
شب بیمار ست
-
از غریو دریای وحشت زده بیدار است
-
شب از سایه ها و غریو دریا سر شار است
-
زیبا تر شبی برای دوست داشتن
-
با چشمان تو
-
مرا
-
به الماس ستاره های نیازی نیست
-
با آسمان
-
بگو