-
تو چه خوش می خندی
-
تو چه آسان و چه راحت می خندی ای مرد
-
تو چنان می خندی
-
که من آن کرم زده دندان را در دهنت می بینم
-
هم چنین می بینم
-
که تکان می دهدت خنده بگسسته عنان
-
و تنت با همه فربهیش میلرزد
-
ای به هر اینه افتاده و تکرار شده
-
دو شده ده شده صد نهصد و بسیار شده
-
تو چه می بینی ایا در من
-
سبب خنده چه می بینی در کار من و پیکر من
-
منم اینک مردی زخم به تن
-
آرزوهای بلندش همه گردیده هوار
-
نه فرومانده به گل
-
نه برافراخته قد
-
گر تکاپوست به بیرون شدن از گنداب است
-
نه برافروختن مشعل خورشید به شب
-
این مرا دردی پیچاننده است
-
و تو می خندی بر تابم و می لرزاند گریه مرا