-
می آوردند
-
سخت ای دوست به چشم من و تو
-
که ز ایینه بسی نقش پذیراتر بود
-
چشم بندی کردند
-
آسمان را به زمین آوردند
-
و زمین را چون مرغ
-
به هوا پر دادند
-
چشم بندی کردند
-
و در این معرکه ما
-
هر چه را دیگر چیزی دیدیم
-
هر چه را دیگر چیزی خواندیم
-
راست گفتیم ولی راست نیامد به درست
-
از سراشیبی این گردنه لغزنده
-
کور رهیاب که از دست و دل خویش مدد می گیرد
-
به سلامت بگذشت
-
و تو و من ای جان
-
اندر امید آن آتش افروختنی بر سر کوه
-
در تک تاریک دره هول
-
بینوار ماندیم
-
شب جادو را دیدی به سمندش که از این خطه گذشت
-
و گیاه و گل این واحه به نعلش کوبید
-
خیز و کنون که به دشت
-
صبح شبنم زده ای می دمد و از دورادور
-
بار دیگر با من
-
این جهان را بر چشم اندازی شسته ببین
-
و ببین
-
این گل تازه که در پنجره ام می شکفد خواب آلود