طوطی و شکر
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/طوطی-شکر

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (15500 تومان)

  1. تاجری در کشور هندوستان

    طوطئی زیبا خرید از دوستان

    تجاری یک طوطی از دوستانش در هندوستان خرید

  2. خواجه شد در دام مهرش پای بند

    دل ز کسب و کار خود یکباره کند

    تاجر آنچنان دلبسته طوطی شد که به یکباره کار و کاسبی اش را رها کرد

  3. در کنار او نشستی صبح و شام

    نه نصیحت گوش کردی نه پیام

    شب و روز در کنار طوطی می نشست. نه پند کسی را گوش می داد و نه پیغام کسی را می شنید

  4. تا شد آن طوطی برای سودگر

    هم رفیق خانه هم یار سفر

    به طوری که آن طوطی برای بازرگان هم همنشین درون خانه اش بود و هم یار سفرهایش

  5. هر زمانش زیر پا شکر فشاند

    گاه بر دوش و گهی بر سر نشاند

    همواره به پایش شکر می ریخت. گاهی او را روی شانه اش می گذاشت و گاهی روی سرش

  6. بزم خالی شد شبی از این و آن

    خانه ماند و طوطی و بازارگان

    یک شب هنگامیکه مهمانان همگی رفتند و بازرگان و طوطی تنها در خانه ماندند

  7. گفت سوداگر بطوطی کای عزیز

    خواب از من برده ادراک و تمیز

    بازرگان به طوطی گفت که عزیزم خواب باعث شده قدرت تشخیص خود را از دست بدهم

  8. چونکه امشب خانه از مردم تهی است

    خفتن ما هر دو شرط عقل نیست

    از آنجاییکه بجز من و تو کس دیگری در خانه نیست خوابیدن همزمان هر دوی ما عاقلانه نیست

  9. نوبت کار است اهل کار باش

    من چو خفتم ساعتی بیدار باش

    الان زمان کار است. هنگامی که من خوابیدم تو بیدار باش

  10. دخمه بسیار است این ویرانه را

    پاسبانی کن یک امشب خانه را

    در این ویرانه دخمه های زیادی وجود دارند. یک امشب از این خانه نگهبانی کن

  11. چون نگهبان بهر سو کن نظر

    بام کوتاهست گر بسته است در

    همچون نگهبان مراقب همه جا باش چرا که اگرچه در خانه بسته است اما دیوار خانه کوتاه است و امکان آمدن دزد از روی دیوار وجود دارد

  12. طوطیک پر کرد زان گفتار گوش

    شد سراپا از برای کار هوش

    طوطی کوچک کاملا به سخنان بازرگان گوش داد و برای مراقبت از خانه کاملا مواظب بود

  13. سودگر خفت و ز شب پاسی گذشت

    هم قفس هم خانه قیراندود گشت

    بازرگان خوابید و پس از گذشت مدتی از شب هم خانه و هم قفس طوطی از تاریکی سیاه شد

  14. برفکند از گوشه ای دزدی کمند

    شد بزیر آهسته از بام بلند

    دزدی از گوشه‌ای کمندی پرتاب کرد و نرم و آهسته از بام بالا رفت

  15. موش در انبار شد دهقان کجاست

    بیم طوفانست کشتیبان کجاست

    موش وارد انبار شد، دهقان کجاست؟ خطر طوفان هست، کشتی‌بان کجاست؟

  16. هر چه دید و یافت چون ارزنش چید

    غیر انبان شکر کان را ندید

    دزد هر چه که دید و پیدا کرد، همانند ارزن آن را برداشت. بجز کیسه بزرگ شکر، چرا که آن را ندید.

  17. کرد همیانها تهی آن جیب بر

    زانکه جیب خویش را میخواست پر

    آن دزد جیب‌بر، کیسه‌های پول را خالی کرد چرا که می‌خواست جیب خودش پر باشد.

  18. دزد بار خویش بست و شد روان

    خانه خالی بماند و پاسبان

    دزد بار خودش را بست و راهی شد. برای پاسبان آن خانه خالی باقی ماند.

  19. صبحدم برخاست بازرگان ز خواب

    حجره ها را دید بی فرش و خراب

    بامداد، تاجر از خواب بیدار شد و دید که حجره‌ها فرش ندارند و خراب شده‌اند

  20. خواست کز همسایه گیرد کوزه ای

    گشت یکساعت برای موزه‌ای

    می‌خواست که کوزه‌ای از همسایه بگیرد، یک ساعت به دنبال کفش می‌گشت

  21. کرد از انبار و از مخزن گذر

    نه اثر از خشک دید و نه ز تر

    از انبار و از مخزن عبور کرد. نه تری باقی مانده بود و نه خشکی

  22. چشم طوطی چون ببازرگان فتاد

    بانگ زد کای خواجه صبحت خیر باد

    هنگامی که چشم طوطی به بازرگان افتاد، فریاد زد که ای خواجه! صبحت به خیر!

  23. گفت آب این غرقه را از سر گذشت

    کار من دیگر ز خیر و شر گذشت

    بازرگان جواب داد که آب از سر من (که غرق شده‌ام) گذشته است. دیگر کار من از خیر و از شر گذشته است.

  24. سودم آخر دود شد سرمایه خاک

    خانه مانند کف دست است پاک

    تمام سودم از بین رفت و سرمایه‌ام نابود شد. خانه همانند کف دست، خالی است.

  25. فرشها کو کیسه های زر کجاست

    گفت خامش کیسه شکر بجاست

    فرش‌ها کجاست؟ کیسه‌های طلا کجاست؟ طوطی پاسخ داد که ساکت شو! کیسه شکر سر جایش است.

  26. گفت دیشب در سرای ما که بود

    گفت شخصی آمد اما رفت زود

    بازرگان پرسید که دیشت چه کسی در خانه ما بود؟ طوطی پاسخ داد که شخصی آمد اما زود رفت.

  27. گفت دستار مرا بر سر نداشت

    گفت من دیدم که شکر بر نداشت

    بازرگان پرسید که آیا عمامه من روی سرش نبود؟ طوطی گفت: من تنها دیدم که او شکر را برنداشت.

  28. گفت مهر و بدره از جیبم که برد

    گفت کس یکذره زین شکر نخورد

    بازرگان پرسید: چه کسی مهر و کیسه زر را از جیبم برداشت؟ طوطی پاسخ داد: هیچ کسی یک ذره هم از این شکر نخورد.

  29. زانچه گفتی نکته ها آموختم

    چشم روشن بین بهر سو دوختم

    طوطی ادامه داد: از آنچه به من گفتی، نکته‌های زیادی یاد گرفتم. با چشم روشن‌بین، به هر طرف نگاه کردم.

  30. هر کجا کردم نگاه از پیش و پس

    کاله این انبان شکر بود و بس

    به هر کجا که نگاه کردم از جلو و عقب، تنها کالایی که دیدم تنها این کیسه بزرگ شکر بود.

  31. پیش ما ای خواجه شکر پر بهاست

    تا چه چیز ارزنده در نزد شماست

    ای خواجه! نزد ما شکر است که باارزش است. تا پیش شما چه چیزی با ارزش به حساب بیاید!

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (15500 تومان)
طوطی و شکر

  • بزیر

    بزیر
    محرمانه . آهسته . نرم
  • انبان

    انبان
    توشه دان، ظرف بزرگ چرمی، شکم
  • موزه‌ای

    موزه
    کفش
    یک نوع پاافزار که تا ساق پا و زیر زانو را می پوشاند و چکمه نیز گویند.
  • دستار

    دستار
    عمامه ، پارچه ای که به دور سر پیچند.