-
-
مغی در به روی از جهان بسته بود
بتی را به خدمت میان بسته بود
-
مغی، در به روی دنیا بسته بود (از همه کناره گرفته بود) و کمر به خدمت بتی بسته بود.
-
-
-
پس از چند سال آن نکوهیده کیش
قضا حالتی صعبش آورد پیش
-
پس از چند سال، سرنوشت حالتی سخت برای آن مغ که دین ناپسندی داشت، پیش آورد.
-
-
-
به پای بت اندر به امید خیر
بغلطید بیچاره بر خاک دیر
-
آن بیچاره به امید اینکه از بت خیری ببیند، زیر پای آن بت در پرستشگاهش در خاک غلتید
-
-
-
که درمانده ام دست گیر ای صنم
به جان آمدم رحم کن بر تنم
-
که ای بت! درمانده هستم دستم را بگیر و یاریم کن. جانم به لبم رسیده است، بر تن من رحم کن.
-
-
-
بزارید در خدمتش بارها
که هیچش به سامان نشد کارها
-
بارها در خدمت آن بت گریه کرد ولی کارهایش هیچ روبراه نشد.
-
-
-
بتی چون برآرد مهمات کس
که نتواند از خود براندن مگس
-
کی بت میتواند کارهای مهم انسانها را برآورده سازد؟ وقتی که حتی نمیتواند مگسی را از خودش براند؟
-
-
-
برآشفت کای پای بند ضلال
به باطل پرستیدمت چند سال
-
مغ خشمگین شد وفریاد زد که ای قید و بند گمراهی! این چند سال تو را بیهوده پرستیدم
-
-
-
مهمی که در پیش دارم برآر
وگرنه بخواهم ز پروردگار
-
خواسته مهمی که دارم را برآورده کن وگرنه آن را از پروردگار خواهم خواست.
-
-
-
هنوز از بت آلوده رویش به خاک
که کامش برآورد یزدان پاک
-
هنوز صورتش به خاک زیر پای بت آلوده بود که یزدان پاک، خواستهاش را اجابت نمود.
-
-
-
حقایق شناسی در این خیره شد
سر وقت صافی بر او تیره شد
-
دینشناسی دراین امر در شگفت شد و اوقاتش مکدر گشت.
-
-
-
که سرگشته ای دون یزدان پرست
هنوزش سر از خمر بتخانه مست
-
گمراهی که بتی که مقامش پایینتر از خدا است را میپرستد، و هنوز سرش از شراب بتخانه مست است
-
-
-
دل از کفر و دست از خیانت نشست
خدایش برآورد کامی که جست
-
هنوز دلش را از کفر خالی نکرده و دستش را از خیانت نشسته، خداوند خواستهاش را برآورده کرد.
-
-
-
فرو رفته خاطر در این مشکلش
که پیغامی آمد به گوش دلش
-
از این مسئله بغرنج و پیچیدهای که برایش پیش آمده بود، روانش مکدر بود. تا اینکه پیامی به گوش دلش رسید:
-
-
-
که پیش صنم پیر ناقص عقول
بسی گفت و قولش نیامد قبول
-
که آن پیر ناقص العقل، در نزد آن بت، بسیار گفت ولی سخنش مورد پذیرش واقع نشد.
-
-
-
گر از درگه ما شود نیز رد
پس آنگه چه فرق از صنم تا صمد
-
حال اگر از درگاه ما هم رد شود و پذیرفته نشود، آنگاه چه تفاوتی است میان بت و خدا؟
-
-
-
دل اندر صمد باید ای دوست بست
که عاجزترند از صنم هر که هست
-
ای دوست! باید دل به خداوند بست که هر کسی که در دنیا وجود دارد، از بت هم عاجزتر و ناتوانتر است.
-
-
-
محال است اگر سر بر این در نهی
که باز آیدت دست حاجت تهی
-
غیر ممکن است که سرت را بر این درگاه بگذاری و دست حاجتت خالی بماند
-
-
-
خدایا مقصر به کار آمدیم
تهیدست و امیدوار آمدیم
-
ای خدا! گناهکار به خدمتت آمدیم. دستمان خالی است ولی امیدوار به نزدت آمدیم.
-
حکایت بت پرست نیازمند
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-بت-پرست-نیازمند
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(9000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(9000 تومان)
مغی
- مغ
- مغان
- مغ به معنی پیشوای دین زرتشتی است و مغان، جمع آن. مغان در اصل قبیله ای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت منحصراً به آنان تعلق داشت . آنگاه که آیین زرتشت بر نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد مغان پیشوایان دیانت جدید شدند.
بت-صنم
- صنم
- بت
- بت
- زیباروی
دیر
- دیر
- پرستشگاه بتپرستان. پرستشگاه مغان. خانه ای که راهبان در آن عبادت کنند و غالباً از شهرهای بزرگ بدور است و در بیابانها و قله های کوهها برپا گردد.