حکایت بت پرست نیازمند
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-بت-پرست-نیازمند

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (9000 تومان)

  1. مغی در به روی از جهان بسته بود

    بتی را به خدمت میان بسته بود

    مغی، در به روی دنیا بسته بود (از همه کناره گرفته بود) و کمر به خدمت بتی بسته بود.

  2. پس از چند سال آن نکوهیده کیش

    قضا حالتی صعبش آورد پیش

    پس از چند سال، سرنوشت حالتی سخت برای آن مغ که دین ناپسندی داشت، پیش آورد.

  3. به پای بت اندر به امید خیر

    بغلطید بیچاره بر خاک دیر

    آن بیچاره به امید اینکه از بت خیری ببیند، زیر پای آن بت در پرستشگاهش  در خاک غلتید

  4. که درمانده ام دست گیر ای صنم

    به جان آمدم رحم کن بر تنم

    که ای بت! درمانده هستم دستم را بگیر و یاریم کن. جانم به لبم رسیده است، بر تن من رحم کن.

  5. بزارید در خدمتش بارها

    که هیچش به سامان نشد کارها

    بارها در خدمت آن بت گریه کرد ولی کارهایش هیچ روبراه نشد.

  6. بتی چون برآرد مهمات کس

    که نتواند از خود براندن مگس

    کی بت می‌تواند کارهای مهم انسانها را برآورده سازد؟ وقتی که حتی نمی‌تواند مگسی را از خودش براند؟

  7. برآشفت کای پای بند ضلال

    به باطل پرستیدمت چند سال

    مغ خشمگین شد وفریاد زد که ای قید و بند گمراهی! این چند سال تو را بیهوده پرستیدم

  8. مهمی که در پیش دارم برآر

    وگرنه بخواهم ز پروردگار

    خواسته مهمی که دارم را برآورده کن وگرنه آن را از پروردگار خواهم خواست.

  9. هنوز از بت آلوده رویش به خاک

    که کامش برآورد یزدان پاک

    هنوز صورتش به خاک زیر پای بت آلوده بود که یزدان پاک، خواسته‌اش را اجابت نمود.

  10. حقایق شناسی در این خیره شد

    سر وقت صافی بر او تیره شد

    دین‌شناسی دراین امر در شگفت شد و اوقاتش مکدر گشت.

  11. که سرگشته ای دون یزدان پرست

    هنوزش سر از خمر بتخانه مست

    گمراهی که بتی که مقامش پایین‌تر از خدا است را می‌پرستد، و هنوز سرش از شراب بتخانه مست است

  12. دل از کفر و دست از خیانت نشست

    خدایش برآورد کامی که جست

    هنوز دلش را از کفر خالی نکرده و دستش را از خیانت نشسته، خداوند خواسته‌اش را برآورده کرد.

  13. فرو رفته خاطر در این مشکلش

    که پیغامی آمد به گوش دلش

    از این مسئله بغرنج و پیچیده‌ای که برایش پیش آمده بود، روانش مکدر بود. تا اینکه پیامی به گوش دلش رسید:

  14. که پیش صنم پیر ناقص عقول

    بسی گفت و قولش نیامد قبول

    که آن پیر ناقص العقل، در نزد آن بت، بسیار گفت ولی سخنش مورد پذیرش واقع نشد.

  15. گر از درگه ما شود نیز رد

    پس آنگه چه فرق از صنم تا صمد

    حال اگر از درگاه ما هم رد شود و پذیرفته نشود، آنگاه چه تفاوتی است میان بت و خدا؟

  16. دل اندر صمد باید ای دوست بست

    که عاجزترند از صنم هر که هست

    ای دوست! باید دل به خداوند بست که هر کسی که در دنیا وجود دارد، از بت هم عاجزتر و ناتوان‌تر است.

  17. محال است اگر سر بر این در نهی

    که باز آیدت دست حاجت تهی

    غیر ممکن است که سرت را بر این درگاه بگذاری و دست حاجتت خالی بماند

  18. خدایا مقصر به کار آمدیم

    تهیدست و امیدوار آمدیم

    ای خدا! گناهکار به خدمتت آمدیم. دستمان خالی است ولی امیدوار به نزدت آمدیم.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (9000 تومان)

  • مغی

    مغ
    مغان
    مغ به معنی پیشوای دین زرتشتی است و مغان، جمع آن. مغان در اصل قبیله ای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت منحصراً به آنان تعلق داشت . آنگاه که آیین زرتشت بر نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد مغان پیشوایان دیانت جدید شدند.
  • دیر

    دیر
    پرستش‌گاه بت‌پرستان. پرستش‌گاه مغان. خانه ای که راهبان در آن عبادت کنند و غالباً از شهرهای بزرگ بدور است و در بیابانها و قله های کوهها برپا گردد.