-
این منتی بر اهل زمین بود از آسمان
وین رحمت خدای جهان بود بر جهان
-
تا گرد نان روی زمین منزجر شدند
گردن نهاده بر خط و فرمان ایلخان
-
اقصای بر و بحر به تأیید عدل او
آمد به تیغ حادثه درباره امان
-
بوی چمن برآمد و برف جبل گداخت
گل با شکفتن آمد و بلبل به بوستان
-
آن دور شد که ناخن درنده تیز بود
و آن روزگار رفت که گرگی کند شبان
-
بر بقعه ای که چشم ارادت کند خدای
فرماندهی گمارد بر خلق مهربان
-
شاهی که عرض لشکر منصور اگر دهد
از قیروان سپاه کشد تا به قیروان
-
گر تاختن به لشکر سیاره آورد
از هم بیوفتند ثریا و فرقدان
-
سلطان روم و روس به منت دهد خراج
چیپال هند و سند به گردن کشد قلان
-
ملکی بدین مسافت و حکمی برین نسق
ننوشته اند در همه شهنامه داستان
-
ای پادشاه مشرق و مغرب به اتفاق
بل کمترینه بنده تو پادشه نشان
-
حق را به روزگار تو بر خلق منتیست
کاندر حساب عقل نیاید شمار آن
-
در روی دشمنان تو تیری بیوفتاد
کز هیبت تو پشت بدادند چون کمان
-
هر که به بندگیت کمر بست تاج یافت
بنهاد مدعی سر و بر سر نهاد جان
-
با شیر پنجه کردن روبه نه رای بود
باطل خیال بست و خلاف آمدش گمان
-
سر بر سنان نیزه نکردیش روزگار
گر سر به بندگی بنهادی بر آستان
-
گنجشک را که دانه روزی تمام شد
از پیش باز باز نیاید به آشیان
-
نفس درنده پند خردمند نشنود
بگذار تا درشت بیوبارد استخوان
-
گردون سنان قهر به باطل نمی زند
الا کسی که خود بزند سینه بر سنان
-
اقبال نانهاده به کوشش نمی دهند
بر بام آسمان نتوان شد به نردبان
-
بخت بلند باید و پس کتف زورمند
بی شرطه خاک بر سر ملاح و بادبان
-
ای پادشاه روی زمین دور از آن تست
اندیشه کن تقلب دوران آسمان
-
بیخی نشان که دولت باقیت بردهد
کاین باغ عمر گاه بهارست و گه خزان
-
هر نوبتی نظر به یکی می کند سپهر
هر مدتی زمین به یکی می دهد زمان
-
چون کام جاودان متصور نمی شود
خرم تنی که زنده کند نام جاودان
-
نادان که بخل می کند و گنج می نهد
مزدور دشمنست تو بر دوستان فشان
-
یارب تو هرچه رای صوابست و فعل خیر
اندر دل وی افکن و بر دست وی بران
-
آهوی طبع بنده چنین مشک می دهد
کز پارس می برند به تاتارش ارمغان
-
بیهوده در بسیط زمین این سخن نرفت
مردم نمی برند که خود می رود روان
-
سعدی دلاوری و زبان آوری مکن
تا عیب نشمرند بزرگان خرده دان
-
گر در عراق نقد تو را بر محک زنند
بسیار زر که مس به درآید ز امتحان
-
لیکن به حکم آنکه خداوند معرفت
داند که بوی خوش نتوان داشتن نهان
-
گر چون بنفشه سر به سخن برنمی کنم
فکر از دلم چو لاله به در می کند زبان
-
چون غنچه عاقبت لبم از یکدگر برفت
تا چون شکوفه پر زر سرخم کنی دهان
-
یارب دعای پیر و جوانت رفیق باد
تا آن زمان که پیر شوی دولتت جوان
-
دست ملوک لازم فتراک دولتت
چون پای در رکاب کنی بخت هم عنان
-
در اهتمام صاحب صدر بزرگوار
فرمانروای عالم و علامه جهان
-
اکفی الکفاة روی زمین شمس ملک و دین
جانب نگاه دار خدای و خدایگان
-
صدر جهان و صاحب صاحبقران که هست
قدر مهان روی زمین پیش او مهان
-
گر مقتضی نحو نبودی نگفتمی
با بحر کف او خبر کان و اسم کان
-
نظم مدیح او نه به اندازه منست
لیکن رواست نظم لالی به ریسمان
-
ای آفتاب ملک بسی روزها بتاب
وی سایه خدای بسی سالها بمان
-
خالی مباد گلشن خضرای مجلست
ز آواز بلبلان غزل گوی مدح خوان
-
تا بر درت به رسم بشارت همی زنند
دشمن به چوب تا چو دهل می کند فغان
در انتقال دولت از سلغریان به قوم دیگر
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-انتقال-دولت-از-سلغریان-به-قوم-دیگر
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22000 تومان)
روبه
- روباه
- روبه
- جانوری است وحشی و گوشتخوار و پستاندار از خانواده ٔ سگ که حیله گری را بدان نسبت میدهند. روباه دارای پوستی نرم و پرمو و دمی بزرگ و انبوه است و برنگهای سرخ و خاکستری و سیاه و زرد دیده می شود. پوست این حیوان را آستر لباس می کنند و گاهی برای زینت بکار میرود.
فتراک
- فِتراک
- ترک بند، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی را به ترک می بندند.