-
درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی
-
هزار کاروان دل ز هر دری در آمدی
-
ز بس که بال زد دلم به سینه در هوای تو
-
اگر دهان گشودمی کبوتری در آمدی
-
سماع سرد بی غمان خمار ما نمی برد
-
به سان شعله کاشکی قلندری در آمدی
-
خوشا هوای آن حریف و آه آتشین او
-
که هر نفس ز سینه اش سمندری در آمدی
-
یکی نبود ازین میان که تیر بر هدف زند
-
دریغ اگر کمان کشی دلاوری در آمدی
-
اگر به قصد خون من نبود دست غم چرا
-
از آستین عشق او چون خنجری در آمدی
-
فروخلید در دلم غمی که نیست مرهمش
-
اگر نه خار او بدی به نشتری در آمدی
-
شب سیاه اینه ز عکس آرزو تهی ست
-
چه بودی از پری رخی ز چادری در آمدی
-
سرشک سایه یاوه شد درین کویر سوخته
-
اگر زمانه خواستی چه گوهری در آمدی
سماع سرد
سایه
https://www.sherfarsi.ir/saye/سماع-سرد
قلندری
- قلندر
- شخص مجرد و بیقید
- درویش (بی قید در پوشاک و خوراک و طاعات و عبادات)