کاربردهای صنم
-
با آنکه ما جفای بتان بیشتر بریم
مشتاق روی تست هر آنکسی که خوبروست
-
حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود
بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد
-
به پای بت اندر به امید خیر
بغلطید بیچاره بر خاک دیر
-
که درمانده ام دست گیر ای صنم
به جان آمدم رحم کن بر تنم
-
هنوز از بت آلوده رویش به خاک
که کامش برآورد یزدان پاک
-
که پیش صنم پیر ناقص عقول
بسی گفت و قولش نیامد قبول
-
گر از درگه ما شود نیز رد
پس آنگه چه فرق از صنم تا صمد
-
دل اندر صمد باید ای دوست بست
که عاجزترند از صنم هر که هست
-
شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد
باشد که توبه ای بکند بت پرست ما
-
صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب
زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند
-
ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
چشم بد از روی تو دور ای صنم
-
روی مپوشان که بهشتی بود
هر که ببیند چو تو حور ای صنم
-
حور خطا گفتم اگر خواندمت
ترک ادب رفت و قصور ای صنم
-
تا به کرم خرده نگیری که من
غایبم از ذوق حضور ای صنم
-
روی تو بر پشت زمین خلق را
موجب فتنه ست و فتور ای صنم
-
این همه دلبندی و خوبی تو را
موضع نازست و غرور ای صنم
-
سروبنی خاسته چون قامتت
تا ننشینیم صبور ای صنم
-
این همه طوفان به سرم می رود
از جگری همچو تنور ای صنم
-
سعدی از این چشمه حیوان که خورد
سیر نگردد به مرور ای صنم
-
بتا تو روی ز من برمتاب ودستم گیر
که در سرم ز تو آشوب و فتنه هاست هنوز
-
صنما به خاک پایت که به کنج بیت احزان
به ضرورتم نشیند نه به اختیار بی تو
-
سعدیا چون بت شکستی خود مباش
خود پرستی کمتر از اصنام نیست
-
هر پارسا را کان صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
-
چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی
تو صنم نمی گذاری که مرا نماز باشد
-
هر ساعت از نو قبله ای با بت پرستی می رود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
-
کرده ام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
-
بت من چه جای لیلی که بریخت خون مجنون
اگر این قمر ببینی دگر آن سمر نخوانی
-
با تربت آن بت وفا دار
گفتی غم دل به زاری زار
-
زان پیشتر ای صنم که در رهگذری
خاک من و تو کوزه کند کوزه گری
-
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی
برساز ترانه ای و پیش آور می