کاربردهای لعل
-
طوق خورشید گر زمرد بود
لعل من هم به هیچ معدن نیست
-
لعل من چیست عقده های دلم
عقد خونین بهیچ مخزن نیست
-
می کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکرافشان شما
-
کنون به آب می لعل خرقه می شویم
نصیبه ازل از خود نمی توان انداخت
-
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
-
بداد لعل لبت بوسه ای به صد زاری
گرفت کام دلم ز او به صد هزار الحاح
-
لعل تو که هست جان حافظ
دور از لب مردمان دون باد
-
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
-
خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعل نوشین را که زودش باقرار آرد
-
ایا پرلعل کرده جام زرین
ببخشا بر کسی کش زر نباشد
-
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
-
طمع به قند وصال تو حد ما نبود
حوالتم به لب لعل همچو شکر کن
-
همه سنگها پاس دار ای پسر
که لعل از میانش نباشد به در
-
که سهل است لعل بدخشان شکست
شکسته نشاید دگرباره بست
-
مناسب لب لعلت حدیث بایستی
جواب تلخ بدیعست از آن دهان ای دوست
-
عمر منست زلف تو بو که دراز بینمش
جان منست لعل تو بو که به لب رسانمش
-
شهری به تیغ غمزه خون خوار و لعل لب
مجروح می کنی و نمک می پراکنی
-
بیا ساقی که لعل پالوده را
بیاور بشوی این غم آلوده را
-
فروزنده لعلی که ریحان باغ
ز قندیل او برفروزد چراغ
-
سنبل او سنبله روز تاب
گوهر او لعل گر آفتاب
-
کی شدی این سنگ مفرح گزای
گر نشدی درشکن و لعل سای
-
ماه که بر لعل فلک کان کند
در غم آن شب همه شب جان کند
-
سوی من لب چه می گزی که مگوی
لب لعلی گزیدهام که مپرس
-
نهد لعل و فیروزه در صلب سنگ
گل لعل در شاخ پیروزه رنگ
-
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
-
چه می خسبی ای فتنه روزگار
بیا و می لعل نوشین بیار
-
گفت آن لعل بدخشانی چه شد
گفت میدانیم و میدانی چه شد
-
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
-
هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
-
ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده ای
-
درم از دیده چکانست به یاد لب لعلت
نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم
-
تو دهی و تو آری از دل سنگ
آتش لعل و لعل آتش رنگ
-
این لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت
وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید
-
آن لعل را به رشته مریم که درکشید
از سوزن مسیح که شکل میان اوست
-
اینجا به می لعل بهشتی می ساز
کانجا که بهشت است رسی یا نرسی
-
ای دوست حقیقت شنواز من سخنی
با باده لعل باش و با سیم تنی