کاربردهای گران
-
از روز نخستین اگرت سنگ گران بود
دور فلکت پست نمیکرد و سبکسار
-
بیا ساقی بده رطل گرانم
سقاک الله من کاس دهاق
-
غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد
جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد
-
سر که نه در راه عزیزان رود
بار گرانست کشیدن به دوش
-
ای که بی دوست به سر می نتوانی که بری
شاید ار محتمل بار گرانش باشی
-
چگونه کشیدی به مازندران
کمند کیانی و گرز گران
-
برد هر کسی بار در خورد زور
گران است پای ملخ پیش مور
-
سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می رود
صوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را
-
مرا که پرورده نعمت بزرگانم این سخن سخت آمد گفتم ای یار توانگران دخل مسکینان اند و ذخیره گوشه نشینان و مقصد زائران و کهف مسافران و محتمل بار گران از بهر راحت دیگران دست تناول بطعام آنگه برند که متعلقان و زیردستان بخورند و فضله مکارم ایشان به ارامل و پیران و اقارب و جیران رسد
-
گران سنگ تیره دل سخت سر
زدش سیلی و گفت: دور ای پسر