گران

گران
سنگین، پربها، بسیار، بزرگ
سخت و ناگوار
1

کاربردهای گران

  • از روز نخستین اگرت سنگ گران بود

    دور فلکت پست نمیکرد و سبکسار

  • بیا ساقی بده رطل گرانم

    سقاک الله من کاس دهاق

  • غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد

    جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد

  • سر که نه در راه عزیزان رود

    بار گرانست کشیدن به دوش

  • ای که بی دوست به سر می نتوانی که بری

    شاید ار محتمل بار گرانش باشی

  • چگونه کشیدی به مازندران

    کمند کیانی و گرز گران

  • برد هر کسی بار در خورد زور

    گران است پای ملخ پیش مور

  • سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می رود

    صوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را

  • مرا که پرورده نعمت بزرگانم این سخن سخت آمد گفتم ای یار توانگران دخل مسکینان اند و ذخیره گوشه نشینان و مقصد زائران و کهف مسافران و محتمل بار گران از بهر راحت دیگران دست تناول بطعام آنگه برند که متعلقان و زیردستان بخورند و فضله مکارم ایشان به ارامل و پیران و اقارب و جیران رسد

  • گران سنگ تیره دل سخت سر

    زدش سیلی و گفت: دور ای پسر