کاربردهای گل
-
دی بلبلی گلی ز قفس دید و جانفشاند
بار دگر امید رهائی مگر نداشت
-
از نظر باز حسودش می نهفت
سر خیش میدید و چون گل میشکفت
-
بلبلی شیفته میگفت به گل
که جمال تو چراغ چمن است
-
حرف امروز چه گوئی فرداست
که تو را بر گل دیگر وطن است
-
همه جا بوی خوش و روی نکوست
همه جا سرو و گل و یاسمن است
-
گل اگر بود مادر من بود
چونکه او نیست گل بگلشن نیست
-
گل من خارهای پای من است
گر گل و یاسمین و سوسن نیست
-
سحرگه غنچه ای در طرف گلزار
ز نخوت بر گلی خندید بسیار
-
بگفتا هیچ گل در طرف بستان
نماند جاودان شاداب و خندان
-
چو گل یک لحظه ماند غنچه یک دم
چه شادی در صف گلشن چه ماتم
-
مرا باید دگر ترک چمن گفت
گل پژمرده دیگر بار نشکفت
-
گل آن خوشتر که جز روزی نماند
چو ماند هیچکش قدرش نداند
-
بهستی خوش بود دامن فشاندن
گلی زیبا شدن یک لحظه ماندن
-
گل خوشبوی را گرم است بازار
نماند رنگ و بو چون رفت رخسار
-
ازین پژمردگی ما را غمی نیست
که گل را زندگانی جز دمی نیست
-
بلبلی گفت سحر با گل سرخ
کاینهمه خار بگرد تو چراست
-
گل خشبوی و نکوئی چو ترا
همنشین بودن با خار خطاست
-
گل سرخی و نپرسی که چرا
خار در مهد تو در نشو و نماست
-
گفت زیبائی گل را مستای
زانکه یکره خوش و یکدم زیباست
-
ناگریز است گل از صحبت خار
چمن و باغ بفرمان قضا است
-
ما شکفتیم که پژمرده شویم
گل سرخی که دو شب ماند گیاست
-
عاقبت خوارتر از خار شود
این گل تازه که محبوب شماست
-
رو گلی جوی که همواره خوش است
باغ تحقیق ازین باغ جداست
-
ما چو رفتیم گل دیگر هست
ذات حق بی خلل و بی همتاست
-
هر گلی علت و عیبی دارد
گل بی علت و بی عیب خداست
-
گلی خندید در باغی سحرگاه
که کس را نیست چون من عمر کوتاه
-
ندانستی که در مهد گلستان
سحر خندید گل شب گشت پژمان
-
چو اشک از چشم گردون افتادم
به رخسار خوش گل بوسه دادم
-
به گل زین بیشتر زیور چه بخشد
بشبنم کار ازین بهتر چه بخشد
-
چو بر برگ گلی یکدم نشستم
ز گیتی خوشدلم هر جا که هستم
-
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد
-
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد
-
بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد
-
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند
-
ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود
وین بحث با ثلاثه غساله می رود
-
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
-
زمانه از ورق گل مثال روی تو بست
ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش
-
چو گل به دامن از این باغ می بری حافظ
چه غم ز ناله و فریاد باغبان داری
-
تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو
ببرد قیمت سرو بلندبالا را
-
محبت با کسی دارم کز او باخود نمی آیم
چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد
-
شاخ گل از اضطراب بلبل
با آن همه خار سر درآورد
-
هرگز نشنیده ام که بادی
بوی گلی از تو خوشتر آورد
-
شمع پیشت روشنایی نزد آتش می نماید
گل به دستت خوبرویی پیش یوسف می فروشد
-
تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد
هم گلی دیدست سعدی تا چو بلبل می خروشد
-
کسان که در رمضان چنگ می شکستندی
نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند
-
یکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست
که سروهای چمن پیش قامتش پستند
-
گر من از خار بترسم نبرم دامن گل
کام در کام نهنگست بباید طلبید
-
عزیز مصر چمن شد جمال یوسف گل
صبا به شهر درآورد بوی پیرهنش
-
بوی گل آورد نسیم صبا
بلبل بی دل ننشیند خموش
-
گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید
کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم
-
گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گل ها چون گل میان خاری
-
حدیث جان بر جانان همین مثل باشد
که زر به کان بری و گل به بوستان آری
-
شب تیره بلبل نخسپد همی
گل از باد و باران بجنبد همی
-
بی کینه وری سلاح بسته
چون گل به سلاح خویش خسته
-
عجب گر بمیرد چنین بلبلی
که بر استخوانش نروید گلی
-
وقتی دل سودایی می رفت به بستان ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها
-
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آن ها
-
بلبل آهسته به گل گفت شبی
که مرا از تو تمنائی هست
-
چون غنچه گل قرابه پرداز شود
نرگس به هوای می قدح ساز شود
-
باغبانی قطره ای بر برگ گل
دید و گفت این چهره جای اشک نیست
-
باغبانان به شب از زحمت بلبل چونند
که در ایام گل از باغچه غوغا نرود
-
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست
-
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
-
گلی را که نه رنگ باشد نه بوی
غریب است سودای بلبل بر اوی
-
در باغ وقت صبح چنین گفت گل به خار
کز خویش هیچ نایدت ای زشت روی عار
-
گلزار خانه گل و ریحان و سوسن است
آن به که خار جای گزیند به شوره زار
-
در صحبت تو پاک مرا تار و پود سوخت
شاد آن گلی که خار و خسش نیست در جوار
-
خواری سزای خار و خوشی در خور گل است
از تاب خویش و خیرگی من عجب مدار
-
گر خار یا گلیم سرانجام نیستی است
در باغ دهر هیچ گلی نیست پایدار
-
پروین ستم نمیکند ار باغبان دهر
گل را چراست عزت و خار از چه روست خوار
-
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
-
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
-
سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
-
گل سرخ روزی ز گرما فسرد
فروزنده خورشید رنگش ببرد
-
چو گل دید آن ابر را رهسپار
برآورد فریاد و شد بی قرار
-
همی تافت بر گل خور تابناک
نشانیدش آخر بدامان خاک
-
شکسته گلی دید بی رنگ و بوی
همه انتظار و همه آرزوی
-
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
-
ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم
تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی
-
گلم نباید و سروم به چشم درناید
مرا وصال تو باید که سرو گلبویی
-
باغ می خواهم که روزی سرو بالایت ببیند
تا گلت در پا بریزد و ارغوان بر سر ببارد
-
بهاری خرمست ای گل کجایی
که بینی بلبلان را ناله و سوز
-
دهانی به خنده چو گل باز کرد
چو بلبل به صوتی خوش آغاز کرد
-
قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی
-
دیگر ای باد حدیث گل و سنبل نکنی
گر بر آن سنبل زلف و گل رخسار آیی
-
بوی گل و بانگ مرغ برخاست
هنگام نشاط و روز صحراست
-
ولیکن مدتی با گُل نشستم»
-
گُل اندر زیر پا گسترده پر کرد
مرا با همنشینی مفتخر کرد
-
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
نای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
-
بر فرق چمن کلاله خاک
پیچیده شود چو مار ضحاک
-
آراستش آنچنان که فرمود
گل را به گلاب و عنبرآلود
-
کای تازه گل خزان رسیده
رفته ز جهان جهان ندیده
-
نه بلبل بر گلش تسبیح خوانیست
که هر خاری به تسبیحش زبانیست