-
بدان گه که روشن جهان تیره گشت
طلایه پراگنده بر گرد دشت
-
به پیش سپه قارن رزم زن
ابا رای زن سرو شاه یمن
-
خروشی برآمد ز پیش سپاه
که ای نامداران و مردان شاه
-
بکوشید کاین جنگ آهرمنست
همان درد و کین است و خون خستنست
-
میان بسته دارید و بیدار بید
همه در پناه جهاندار بید
-
کسی کو شود کشته زین رزمگاه
بهشتی بود شسته پاک از گناه
-
هر آن کس که از لشکر چین و روم
بریزند خون و بگیرند بوم
-
همه نیکنامند تا جاودان
بمانند با فره موبدان
-
هم از شاه یابند دیهیم و تخت
ز سالار زر و ز دادار بخت
-
چو پیدا شود پاک روز سپید
دو بهره بپیماید از چرخ شید
-
ببندید یکسر میان یلی
ابا گرز و با خنجر کابلی
-
بدارید یکسر همه جای خویش
یکی از دگر پای منهید پیش
-
سران سپه مهتران دلیر
کشیدند صف پیش سالار شیر
-
به سالار گفتند ما بنده ایم
خود اندر جهان شاه را زنده ایم
-
چو فرمان دهد ما همیدون کنیم
زمین را ز خون رود جیحون کنیم
-
سوی خیمه خویش باز آمدند
همه با سری کینه ساز آمدند
بدان گه که روشن جهان تیره گشت
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/بدان-گه-که-روشن-جهان-تیره-گشت
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)