-
به هشتم بیامد به دشت شکار
خود و روزبه با سواری هزار
-
همه دشت یکسر پر از گور دید
ز قربان کمان کیان برکشید
-
دو زاغ کمان را به زه بر نهاد
ز یزدان پیروزگر کرد یاد
-
بهاران و گوران شده جفت جوی
ز کشتن به روی اندر آورده روی
-
همی پوست کند این ازآن آن ازین
ز خونشان شده لعل روی زمین
-
همی بود بهرام تا گور نر
به مستی جدا شد یک از یک دگر
-
چو پیروز شد نره گور دلیر
یکی ماده را اندر آورد زیر
-
به زه داشت بهرام جنگی کمان
بخندید چون گور شد شادمان
-
بزد تیر بر پشت آن گور نر
گذر کرد بر گور پیکان و پر
-
نر و ماده را هر دو بر هم بدوخت
دل لشکر از زخم او بر فروخت
-
ز لشکر هرانکس که آن زخم دید
بران شهریار آفرین گسترید
-
که چشم بد از فر تو دور باد
همه روزگاران تو سور باد
-
به مردی تواندر زمانه نوی
که هم شاه و هم خسرو و هم گوی
به هشتم بیامد به دشت شکار
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/به-هشتم-بیامد-به-دشت-شکار
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)