ستایش خرد
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/ستایش-خرد

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (9500 تومان)

  1. کنون ای خردمند وصف خرد

    بدین جایگه گفتن اندرخورد

    ای انسان دانا! هم اکنون در این جایگاه، سزاوار است که توصیف خرد گفته شود.

  2. کنون تا چه داری بیار از خرد

    که گوش نیوشنده زو برخورد

    حال هر چقدر از خرد بهره‌مند هستی، آن را بیاور تا گوش شنوا از آن برخوردار گردد.

  3. خرد بهتر از هر چه ایزد بداد

    ستایش خرد را به از راه داد

    خرد از تمام آفریده‌های خداوند بهتر است. بهتر است که ستودن خرد به روشی عادلانه صورت پذیرد.

  4. خرد رهنمای و خرد دلگشای

    خرد دست گیرد به هر دو سرای

    خرد راهنما است و خرد شادی بخش است. خرد در هر دو جهان به انسان کمک می‌کند و دست او را می‌گیرد

  5. ازو شادمانی وزویت غمیست

    وزویت فزونی وزویت کمیست

    شادمانی تو بخاطر داشتن آن است و غمگین بودنت هم بدلیل نداشتن آن است. دارایی تو از داشتن خرد حاصل شده و نداریت هم از نداشتن آن

  6. خرد تیره و مرد روشن روان

    نباشد همی شادمان یک زمان

    مرد روشن دل، اگر خردش تیره باشد (کم عقل باشد) یک لحظه هم شاد نمی‌تواند باشد.

  7. چه گفت آن خردمند مرد خرد

    که دانا ز گفتار او برخورد

    آن مرد دانای خردمند چه حرف خوبی زد که انسان دانا می‌تواند از سخن او بهره‌مند شود.

  8. کسی کو خرد را ندارد ز پیش

    دلش گردد از کرده خویش ریش

    کسی که خرد را راهنمای خود نسازد (پشت سر خرد حرکت نکند) دلش از کار خودش رنجور می‌گردد.

  9. هشیوار دیوانه خواند ورا

    همان خویش بیگانه داند ورا

    انسان دانا او را دیوانه می‌نامد. خویشاوندش او را غریبه می‌پندارد.

  10. ازویی به هر دو سرای ارجمند

    گسسته خرد پای دارد ببند

    از برکت وجود آن، در هر دو جهان ارجمند هستی. کسی که خرد را از خودش جدا کند، در واقع پای خود را بسته است (گرفتار است)

  11. خرد چشم جانست چون بنگری

    تو بی چشم شادان جهان نسپری

    اگر خوب نگاه کنی می‌بینی که خرد همچون چشم جان آدمی است. تو نمی‌توانی بدون چشم شادان زندگی کنی.

  12. نخست آفرینش خرد را شناس

    نگهبان جانست و آن سه پاس

    بدان که خرد اولین آفریده است. خرد نگهبان جان است و نگبان آن سه چیزی که باید از آنها مراقبت شود:

  13. سه پاس تو چشم است وگوش و زبان

    کزین سه رسد نیک و بد بی گمان

    آن سه چیزی که باید از آنها مراقبت کنی، چشم تو و گوش و زبان تو هستند. بی تردید خوبی و بدی از این سه حاصل می‌شوند.

  14. خرد را و جان را که یارد ستود

    و گر من ستایم که یارد شنود

    چه کسی می‌تواند خرد و جان را ستایش کند؟‌ و اگر هم که من آن را ستایش نمودم، چه کسی می‌تواند آن را بشنود؟!

  15. حکیما چو کس نیست گفتن چه سود

    ازین پس بگو کافرینش چه بود

    ای حکیم! هنگامی که کسی برای شنیدن وجود ندارد، چه فایده‌ای دارد که بگوییم؟ حالا بگو که آفرینش چه بود؟

  16. تویی کرده کردگار جهان

    ببینی همی آشکار و نهان

    تو آفریده و محصول پروردگار جان هستی و می‌توانی هم چیزهای آشکار را ببینی هم چیزهای پنهانی را

  17. به گفتار دانندگان راه جوی

    به گیتی بپوی و به هر کس بگوی

    با گوش دادن به سخنان دانایان، راه خودت را پیدا کن. در جهان سیر کن و آن را به همه بگو

  18. ز هر دانشی چون سخن بشنوی

    از آموختن یک زمان نغنوی

    اگر در همه زمینه‌های دانش، علم بیاموزی، یک لحظه از آموختن دست برنمی‌داری

  19. چو دیدار یابی به شاخ سخن

    بدانی که دانش نیاید به بن

    هنگامی که توانستی شاخ سخن را ببینی، خواهی دانست که دانش هرگز به انتها نمی‌رسد.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (9500 تومان)

  • برخورد

    برخوردن
    برخوردار شدن . منتفع شدن
    ملاقات کردن