-
چنین گفت با رستم اسفندیار
که این نیک دل مهتر نامدار
-
من ایدون شنیدستم از بخردان
بزرگان و بیداردل موبدان
-
ازان برگذشته نیاکان تو
سرافراز و دین دار و پاکان تو
-
که دستان بدگوهر دیوزاد
به گیتی فزونی ندارد نژاد
-
فراوان ز سامش نهان داشتند
همی رستخیز جهان داشتند
-
تنش تیره بد موی و رویش سپید
چو دیدش دل سام شد ناامید
-
بفرمود تا پیش دریا برند
مگر مرغ و ماهی ورا بشکرند
-
بیامد بگسترد سیمرغ پر
ندید اندرو هیچ آیین و فر
-
ببردش به جایی که بودش کنام
ز دستان مر او را خورش بود کام
-
اگر چند سیمرغ ناهار بود
تن زال پیش اندرش خوار بود
-
بینداختش پس به پیش کنام
به دیدار او کس نبد شادکام
-
همی خورد افگنده مردار اوی
ز جامه برهنه تن خوار اوی
-
چو افگند سیمرغ بر زال مهر
برو گشت زین گونه چندی سپهر
-
ازان پس که مردار چندی چشید
برهنه سوی سیستانش کشید
-
پذیرفت سامش ز بی بچگی
ز نادانی و دیوی و غرچگی
-
خجسته بزرگان و شاهان من
نیای من و نیکخواهان من
-
ورا برکشیدند و دادند چیز
فراوان برین سال بگذشت نیز
-
یکی سرو بد نابسوده سرش
چو با شاخ شد رستم آمد برش
-
ز مردی و بالا و دیدار اوی
به گردون برآمد چنین کار اوی
-
برین گونه ناپارسایی گرفت
ببالید و پس پادشاهی گرفت
چنین گفت با رستم اسفندیار یک داستان رستم و اسفندیار
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/چنین-گفت-با-رستم-اسفندیار-یک-داستان-رستم-و-اسفندیار
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(10000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(10000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(10000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(10000 تومان)