-
چو خورشید برزد سر از کوه و راغ
زمین شد به کردار زرین چراغ
-
جهاندار دارا سپه برگرفت
جهان چادر قیر بر سرگرفت
-
بیاورد لشکر ز رود فرات
به هامون سپه بیش بود از نبات
-
سکندر چو بشنید کامد سپاه
بزد کوس و آورد لشکر به راه
-
دو لشکر که آن را کرانه نبود
چو اسکندر اندر زمانه نبود
-
ز ساز و ز گردان هر دو گروه
زمین همچو دریا بد و گرد کوه
-
ز خفتان وز خنجر هندوان
ز بالا و اسپ وز برگستوان
-
دو رویه سپه برکشیدند صف
ز خنجر همی یافت خورشید تف
-
به پیش سپاه آوریدند پیل
جهان شد به کردار دریای نیل
-
سواران جنگ از پس و پیل پیش
همه برگرفته دل از جان خویش
-
تو گفتی هوا خون خروشد همی
زمین از خروشش بجوشد همی
-
ز بس ناله بوق و هندی درای
همی کوه را دل برآمد ز جای
-
ز آواز اسپان و بانگ سران
چرنگیدن گرزهای گران
-
تو گفتی زمین کوه جنگی شدست
ز گرد آسمان روی زنگی شدست
-
به یک هفته گردان پرخاشجوی
به روی اندر آورده بودند روی
-
بهشتم برآمد یکی تیره گرد
بران سان که خورشید شد لاژورد
-
بپوشید دیدار ایران سپاه
گریزان برفتند از آن رزمگاه
-
سپاه سکندر پس اندر دمان
یکی پرغم و دیگری شادمان
-
سکندر بشد تا لب رودبار
بکشتند ز ایرانیان بی شمار
-
سپاه از لب رود برگاشتند
بفرمود تا رود بگذاشتند
-
به پیروزی آمد بران رزمگاه
کجا پیش بود آن گزیده سپاه
چو خورشید برزد سر از کوه و راغ
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/چو-خورشید-برزد-سر-از-کوه-و-راغ
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(10500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(10500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(10500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(10500 تومان)