-
یکی نامه بنوشت دیگر بطوس
پر از خون دل و روی چون سندروس
-
نخست آفرین کرد بر دادگر
کزو دید نیرو و بخت و هنر
-
خداوند پیروزی و فرهی
خداوند دیهیم شاهنشهی
-
پی پشه تا پر و چنگ عقاب
به خشکی چو پیل و نهنگ اندر آب
-
ز پیمان و فرمان او نگذرد
دم خویش بی رای او نشمرد
-
ز شاه جهان یزدگرد بزرگ
پدر نامور شهریار سترگ
-
سپهدار یزدان پیروزگر
نگهبان جنبده و بوم و بر
-
ز تخم بزرگان یزدان شناس
که از تاج دارند از اختر سپاس
-
کزیشان شد آباد روی زمین
فروزنده تاج و تخت و نگین
-
سوی مرزبانان با گنج و گاه
که با فرو برزند و با داد و راه
-
شمیران و رویین دژ و رابه کوه
کلات از دگر دست و دیگر گروه
-
نگهبان ما باد پروردگار
شما بی گزند از بد روزگار
-
مبادا گزند سپهر بلند
مه پیکار آهرمن پرگزند
-
همانا شنیدند گردنکشان
خنیده شد اندر جهان این نشان
-
که بر کارزای و مرد نژاد
دل ما پر آزرم و مهرست و داد
-
به ویژه نژاد شما را که رنج
فزونست نزدیک شاهان ز گنج
-
چو بهرام چوبینه آمد پدید
ز فرمان دیهیم ما سرکشید
-
شما را دل از شهر ای فراخ
به پیچید وز باغ و میدان و کاخ
-
برین باستان راع و کوه بلند
کده ساختید از نهیب گزند
-
گر ای دون که نیرو دهد کردگار
به کام دل ما شود روزگار
-
ز پاداش نیکی فزایش کنیم
برین پیش دستی نیایش کنیم
-
همانا که آمد شما را خبر
که ما را چه آمد ز اختر به سر
-
ازین مارخوار اهرمن چهرگان
ز دانایی و شرم بی بهرگان
-
نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد
همی داد خواهند گیتی بباد
-
بسی گنج و گوهر پراگنده شد
بسی سر به خاک اندر آگنده شد
-
چنین گشت پرگار چرخ بلند
که آید بدین پادشاهی گزند
-
ازین زاغ ساران بی آب و رنگ
نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
-
که نوشین روان دیده بود این به خواب
کزین تخت به پراگند رنگ و آب
-
چنان دید کز تازیان صد هزار
هیونان مست و گسسته مهار
-
گذر یافتندی با روند رود
نماندی برین بوم بر تار و پود
-
به ایران و بابل نه کشت و درود
به چرخ زحل برشدی تیره دود
-
هم آتش به مردی به آتشکده
شدی تیره نوروز و جشن سده
-
از ایوان شاه جهان کنگره
فتادی به میدان او یکسره
-
کنون خواب راپاسخ آمد پدید
ز ما بخت گردن بخواهد کشید
-
شود خوار هرکس که هست ارجمند
فرومایه را بخت گردد بلند
-
پراگنده گردد بدی در جهان
گزند آشکارا و خوبی نهان
-
بهر کشوری در ستمگاره یی
پدید آید و زشت پتیاره یی
-
نشان شب تیره آمد پدید
همی روشنایی بخواهد پرید
-
کنون ما به دستوری رهنمای
همه پهلوانان پاکیزه رای
-
به سوی خراسان نهادیم روی
بر مرزبانان دیهیم جوی
-
ببینیم تا گردش روزگار
چه گوید بدین رای نا استوار
-
پس اکنون ز بهر کنارنگ طوس
بدین سو کشیدیم پیلان وکوس
-
فرخ زاد با ما ز یک پوستست
به پیوستگی نیز هم دوستست
-
بالتونیه ست او کنون رزمجوی
سوی جنگ دشمن نهادست روی
-
کنون کشمگان پور آن رزمخواه
بر ما بیامد بدین بارگاه
-
بگفت آنچ آمد ز شایستگی
هم ازبندگی هم ز بایستگی
-
شیندیم زین مرزها هرچ گفت
بلندی و پستی و غار و نهفت
-
دژ گنبدین کوه تا خرمنه
دگر لاژوردین ز بهر بنه
-
ز هر گونه بنمود آن دل گسل
ز خوبی نمود آنچ بودش به دل
-
وزین جایگه شد بهر جای کس
پژوهنده شد کارها پیش وپس
-
چنین لشکری گشن ما را که هست
برین تنگ دژها نشاید نشست
-
نشستیم و گفتنیم با رای زن
همه پهلوانان شدند انجمن
-
ز هر گونه گفتیم و انداختیم
سر انجام یکسر برین ساختیم
-
که از تاج و ز تخت و مهر و نگین
همان جامه روم و کشمیر و چین
-
ز پر مایه چیزی که آمد بدست
ز روم و ز طایف همه هرچ هست
-
همان هرچه از ماپراگند نیست
گر از پوشش است ار ز افگند نیست
-
ز زرینه و جامه نابرید
ز چیزی که آن رانشاید کشید
-
هم از خوردنیها ز هر گونه ساز
که ما را بیاید برو بر نیاز
-
ز گاوان گردون کشان چل هزار
که رنج آورد تا که آید به کار
-
به خروار زان پس ده و دو هزار
به خوشه درون گندم آرد ببار
-
همان ارزن و پسته و ناردان
بیارد یکی موبدی کاردان
-
شتروار زین هریکی ده هزار
هیونان بختی بیارند بار
-
همان گاو گردون هزار از نمک
بیارند تا بر چه گردد فلک
-
ز خرما هزار و ز شکر هزار
بود سخته و راست کرده شمار
-
ده و دو هزار انگبین کندره
بدژها کشند آن همه یکسره
-
نمک خورده سرپوست چون چل هزار
بیارند آن راکه آید به کار
-
شتروار سیصد ز زربفت شاه
بیارند بر بارها تا دو ماه
-
بیاید یکی موبدی با گروه
ز گاه شمیران و از را به کوه
-
به دیدار پیران و فرهنگیان
بزرگان که اند از کنارنگیان
-
به دو روز نامه به دژها نهند
یکی نامه گنجور ما را دهند
-
دگر خود بدارند با خویشتن
بزرگان که باشند زان انجمن
-
همانا بران راغ و کوه بلند
ز ترک و ز تازی نیاید گزند
-
شما را بدین روزگار سترگ
یکی دست باشد بر ما بزرگ
-
هنرمند گوینده دستور ما
بفرماید اکنون به گنج ور ما
-
که هرکس این را ندارد به رنج
فرستد ورا پارسی جامه پنج
-
یکی خوب سربند پیکر به زر
بیابند فرجام زین کار بر
-
بدین روزگار تباه و دژم
بیابد ز گنجور ما چل درم
-
به سنگ کسی کو بود زیردست
یکی زین درمها گر اید بدست
-
از آن شست بر سرش و چاردانگ
بیارد نبشته بخواند به بانگ
-
بیک روی برنام یزدان پاک
کزویست امید و زو ترس وباک
-
دگر پیکرش افسر و چهر ما
زمین بارور گشته از مهر ما
-
به نوروز و مهر آن هم آراستست
دو جشن بزرگست و با خواستست
-
درود جهان بر کم آزار مرد
کسی کو ز دیهیم ما یاد کرد
-
بلند اختری نامجوی سواری
بیامد به کف نامه شهریار
یکی نامه بنوشت دیگر بطوس
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/یکی-نامه-بنوشت-دیگر-بطوس
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(42000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(42000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(42000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(42000 تومان)