-
می بندم این دو چشم پر آتش را
-
تا ننگرد درون دو چشمانش
-
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
-
از شعله نگاه پریشانش
-
می بندم این دو چشم پر آتش را
-
تا بگذرم ز وادی رسوایی
-
تا قلب خامشم نکشد فریاد
-
رو می کنم به خلوت و تنهایی
-
ای رهروان خسته چه می جویید
-
در این غروب سرد ز احوالش
-
او شعله رمیده خورشید است
-
بیهوده می دوید به دنبالش
-
او غنچه شکفته مهتابست
-
باید که موج نور بیفشاند
-
بر سبزه زار شب زده چشمی
-
کاو را به خوابگاه گنه خواند
-
باید که عطر بوسه خاموشش
-
با ناله های شوق بیآمیزد
-
در گیسوان آن زن افسونگر
-
دیوانه وار عشق و هوس ریزد
-
باید شراب بوسه بیاشامد
-
ازساغر لبان فریبایی
-
مستانه سر گذارد و آرامد
-
بر تکیه گاه سینه زیبایی
-
ای آرزوی تشنه به گرد او
-
بیهوده تار عمر چه می بندی
-
روزی رسد که خسته و وامانده
-
بر این تلاش بیهده می خندی
-
آتش زنم به خرمن امیدت
-
با شعله های حسرت و ناکامی
-
ای قلب فتنه جوی گنه کرده
-
شاید دمی ز فتنه بیارامی
-
می بندمت به بند گران غم
-
تا سوی او دگر نکنی پرواز
-
ای مرغ دل که خسته و بی تابی
-
دمساز باش با غم او دمساز