-
بر لبانم سایه ای از پرسشی مرموز
-
در دلم دردیست بی آرام و هستی سوز
-
راز سرگردانی این روح عاصی را
-
با تو خواهم در میان بگذاردن امروز
-
گر چه از درگاه خود می رانیم اما
-
تا من اینجا بنده تو آنجا خدا باشی
-
سرگذشت تیره من سرگذشتی نیست
-
کز سرآغاز و سرانجامش جدا باشی
-
نیمه شب گهواره ها آرام می جنبند
-
بی خبر از کوچ دردآلود انسانها
-
دست مرموزی مرا چون زورقی لرزان
-
می کشد پاروزنان در کام طوفانها
-
چهره هایی در نگاهم سخت بیگانه
-
خانه هایی بر فرازش اشک اختر ها
-
وحشت زندان و برق حلقه زنجیر
-
داستانهایی ز لطف ایزد یکتا
-
سینه سرد زمین و لکه های گور
-
هر سلامی سایه تاریک بدرودی
-
دستهایی خالی و در آسمانی دور
-
زردی خورشید بیمار تب آلودی
-
جستجویی بی سرانجام و تلاشی گنگ
-
جاده ای ظلمانی و پایی به ره خسته
-
نه نشان آتشی بر قله های طور
-
نه جوابی از ورای این در بسته
-
آه آیا ناله ام ره می برد در تو
-
تا زنی بر سنگ جام خود پرستی را
-
یک زمان با من نشینی با من خاکی
-
از لب شعر م بنوشی درد هستی را
-
سالها در خویش افسردم ولی امروز
-
شعله سان سر می کشم تا خرمنت سوزم
-
یا خمش سازی خروش بی شکیبم را
-
یا ترا من شیوه ای دیگر بیاموزم
-
دانم از درگاه خود می رانیم اما
-
تا من اینجا بنده تو آنجا خدا باشی
-
سرگذشت تیره من سرگذشتی نیست
-
کز سر آغاز و سرانجامش جدا باشی
-
چیستم من زاده یک شام لذتباز
-
ناشناسی پیش میراند در این راهم
-
روزگاری پیکری بر پیکری پیچید
-
من به دنیا آمدم بی آنکه خود خواهم
-
کی رهایم کرده ای تا با دوچشم باز
-
برگزینم قالبی خود از برای خویش
-
تا دهم بر هر که خواهم نام مادر را
-
خود به آزادی نهم در راه پای خویش
-
من به دنیا آمدم تا در جهان تو
-
حاصل پیوند سوزان دو تن باشم
-
پیش از آن کی آشنا بودیم ما با هم
-
من به دنیا آمدم بی آنکه من باشم
-
روزها رفتند و در چشم سیاهی ریخت
-
ظلمت شبهای کور دیرپای تو
-
روزها رفتند و آن آوای لالایی
-
مرد و پر شد گوشهایم از صدای تو
-
کودکی همچون پرستوهای رنگین بال
-
رو بسوی آسمانهای دگر پر زد
-
نطفه اندیشه در مغزم بخود جنبید
-
میهمانی بی خبر انگشت بر در زد
-
میدویدم در بیابانهای وهم انگیز
-
می نشستم در کنار چشمه ها سرمست
-
می شکستم شاخه های راز را اما
-
از تن این بوته هر دم شاخه ای می رست
-
راه من تا دور دست دشتها می رفت
-
من شناور در شط اندیشه های خویش
-
می خزیدم در دل امواج سرگردان
-
می گسستم بند ظلمت را ز پای خویش
-
عاقبت روزی ز خود آرام پرسیدم
-
چیستم من از کجا آغاز می یابم
-
گر سرا پا نور گرم زندگی هستم
-
از کدامین آسمان راز می تابم
-
از چه می اندیشم اینسان روز و شب خاموش
-
دانه اندیشه را در من که افشانده است
-
چنگ در دست من و چنگی مغرور
-
یا به دامانم کسی این چنگ بنشانده است
-
گر نبودم یا به دنیای دگر بودم
-
باز ایا قدرت اندیشه می بود
-
باز ایا می توانسم که ره یابم
-
در معماهای این دنیای رازآلود
-
ترس ترسان در پی آن پاسخ مرموز
-
سر نهادم در رهی تاریک و پیچاپیچ
-
سایه افکندی بر آن پایان و دانستم
-
پای تا سر هیچ هستم هیچ هستم هیچ
-
سایه افکندی بر آن پایان و در دستت
-
ریسمانی بود و آن سویش به گردنها
-
می کشیدی خلق را در کوره راه عمر
-
چشمهاشان خیره در تصویر آن دنیا
-
می کشیدی خلق را در راه و می خواندی
-
آتش دوزخ نصیب کفر گویان باد
-
هر که شیطان را به جایم بر گزیند او
-
آتش دوزخ به جانش سخت سوزان باد
-
خویش را آینه ای دیدم تهی از خویش
-
هر زمان نقشی در آن افتد به دست تو
-
گاه نقش قدرتت گه نقش بیدادت
-
گاه نقش دیدگان خودپرست تو
-
گوسپندی در میان گله سرگردان
-
آنکه چوپانست ره بر گرگ بگشوده
-
آنکه چوپانست خود سرمست از این بازی
-
می زده در گوشه ای آرام آسوده
-
می کشیدی خلق را در راه و می خواندی
-
آتش دوزخ نصیب کفرگویان باد
-
هر که شیطان را به جایم برگزیند او
-
آتش دوزخ به جانش سخت سوزان باد
-
آفریدی خود تو این شیطان ملعون را
-
عاصیش کردی او را سوی ما راندی
-
این تو بودی این تو بودی کز یکی شعله
-
دیوی اینسان ساختی در راه بنشاندی
-
مهلتش دادی که تا دنیا به جا باشد
-
با سرانگشتان شومش آتش افروزد
-
لذتی وحشی شود در بستری خاموش
-
بوسه گردد بر لبانی کز عطش سوزد
-
هر چه زیبا بود بیرحمانه بخشیدیش
-
شعر شد فریاد شد عشق و جوانی شد
-
عطر گلها شد بروی دشتها پاشید
-
رنگ دنیا شد فریب زندگانی شد
-
موج شد بر دامن مواج رقاصان
-
آتش می شد درون خم به جوش آمد
-
آن چنان در جان می خواران خروش افکند
-
تا ز هر ویرانه بانگ نوش نوش آمد
-
نغمه شد در پنجه چنگی به خود پیچید
-
لرزه شد بر سینه های سیمگون افتاد
-
خنده شد دندان مهرویان نمایان کرد
-
عکس ساقی شد به جام واژگون افتاد
-
سحر آوازش در این شبهای ظلمانی
-
هادی گم کرده راهان در بیابان شد
-
بانگ پایش در دل محرابها رقصید
-
برق چشمانش چراغ رهنورردان شد
-
هر چه زیبا بود بیرحمانه بخشیدیش
-
در ره زیبا پرستانش رها کردی
-
آن گه از فریاد های خشم و قهر خویش
-
گنبد مینای ما را پر صدا کردی
-
چشم ما لبریز از آن تصویر افسونی
-
ما به پای افتاده در راه سجود تو
-
رنگ خون گیرد دمادم در نظرهامان
-
سرگذشت تیره قوم ثمود تو
-
خود نشستی تا بر آنها چیره شد آنگاه
-
چون گیاهی خشک کردیشان ز طوفانی
-
تندباد خشم تو بر قوم لوط آمد
-
سوختیشان سوختی با برق سوزانی
-
وای از این بازی از این بازی درد آلود
-
از چه ما را این چنین بازیچه می سازی
-
رشته تسبیح و در دست تو می چرخیم
-
گرم می چرخانی و بیهوده می تازی
-
چشم ما تا در دو چشم زندگی افتاد
-
با خطا این لفظ مبهم آشنا گشتیم
-
تو خطا را آفریدی او بخود جنبید
-
تاخت بر ما عاقبت نفس خطا گشتیم
-
گر تو با ما بودی و لطف تو با ما بود
-
هیچ شیطان را به ما مهری و راهی بود
-
هیچ در این روح طغیان کرده عاصی
-
زو نشانی بود یا آوای پایی بود
-
تو من و ما را پیاپی می کشی در گود
-
تا بگویی میتوانی این چنین باشی
-
تا من وما جلوه گاه قدرتت باشیم
-
بر سر ما پتک سرد آهنین باشی
-
چیست این شیطان از درگاهها رانده
-
در سرای خامش ما میهمان مانده
-
بر اثیر پیکر سوزنده اش دستی
-
عطر لذتها ی دنیا را بیافشانده
-
چیست او جز آن چه تو می خواستی باشد
-
تیره روحی تیره جانی تیره بینایی
-
تیره لبخندی بر آن لبهای بی لبخند
-
تیره آغازی خدایا تیره پایانی
-
میل او کی مایه این هستی تلخست
-
رای او را کی از او در کار پرسیدی
-
گر رهایش کرده بودی تا بخود باشد
-
هرگز از او در جهان نقشی نمی دیدی
-
ای بسا شبها که در خواب من آمد او
-
چشمهایش چشمه های اشک و خون بودند
-
سخت مینالیدند می دیدم که بر لبهاش
-
ناله هایش خالی از رنگ فسون بودند
-
شرمگین زین نام ننگ آلوده رسوا
-
گوشه ای می جست تا از خود رها گردد
-
پیکرش رنگ پلیدی بود و او گریان
-
قدرتی می خواست تا از خود جدا گردد
-
ای بسا شبها که با من گفتگو می کرد
-
گوش من گویی هنوز از ناله لبریز است
-
شیطان تف بر این هستی بر این هستی دردآلود
-
تف بر این هستی که اینسان نفرت انگیزست
-
خالق من او و او هر دم به گوش خلق
-
از چه می گوید چنان بودم چنین باشم
-
من اگر شیطان مکارم گناهم چیست
-
او نمی خواهد که من چیزی جز این باشم
-
دوزخش در آرزوی طعمه ای می سوخت
-
دام صیادی به دستم داد و رامم کرد
-
تا هزاران طعمه در دام افکنم ناگاه
-
عالمی را پرخروش از بانگ نامم کرد
-
دوزخش در آرزوی طعمه ای می سوخت
-
منتظر بر پا ملکهای عذاب او
-
نیزه های آتشین و خیمه های دود
-
تشنه قربانیان بی حساب او
-
میوه تلخ درخت وحشی ز قوم
-
همچنان بر شاخه ها افتاده بی حاصل
-
آن شراب از حمیم دوزخ آغشته
-
ناز ده کس را شرار تازه ای در دل
-
دوزخش از ضجه های درد خالی بود
-
دوزخش بیهوده می تابید و می افروخت
-
تا به این بیهودگی رنگ دگر بخشد
-
او به من رسم فریب خلق را آموخت
-
من چه هستم خود سیه روزی که بر پایش
-
بندهای سرنوشتی تیره پیچیده
-
ای مریدان من ای گمگشتگان راه
-
راه ما را او گزیده نیک سنجیده
-
ای مریدان من ای گمگشتاگان راه
-
راه راهی نیست تا راهی به او جوییم
-
تا به کی در جستجوی راه می کوشید
-
راه ناپیداست ما خود راهی اوییم
-
ای مریدان من ای نفرین او بر ما
-
ای مریدان من ای فریاد ما از او
-
ای همه بیداد او بیداد او بر ما
-
ای سراپا خنده های شاد ما از او
-
ما نه دریاییم تا خود موج خود گردیم
-
ما نه طوفانیم تا خود خشم خود باشیم
-
ما که از چشمان او بیهوده افتادیم
-
از چه می کوشیم تا خود چشم خود باشیم
-
ما نه آغوشیم تا از خویشتن سوزیم
-
ما نه آوازیم تا از خویشتن لرزیم
-
ما نه ما هستیم تا بر ما گنه باشد
-
ما نه او هستیم تا از خویشتن ترسیم
-
ما اگر در دام نا افتاده می رفتیم
-
دام خود را با فریبی تازه می گسترد
-
او برای دوزخ تبدار سوزانش
-
طعمه هایی تازه در هر لحظه می پرورد
-
ای مریدان من ای گمگشتگان راه
-
من خود از این نام ننگ آلوده بیزارم
-
گر چه او کوشیده تا خوابم کند اما
-
من که شیطانم دریغا سخت بیدارم
-
ای بسا شبها که من با او در آن ظلمت
-
اشک باریدم پیاپی اشک باریدم
-
ای بسا شبها که من لبهای شیطان را
-
چون ز گفتن مانده بود آرام بوسیدم
-
ای بسا شبها که بر آن چهره پرچین
-
دستهایم با نوازش ها فرود آمد
-
ای بسا شبها که تا آوای او برخاست
-
زانوانم بی تامل در سجود آمد
-
ای بسا شبها که او از آن ردای سرخ
-
آرزو می کرد تا یک دم برون باشد
-
آرزو می کرد تا روح صفا گردد
-
نی خدای نیمی از دنیای دون باشد
-
بارالها حاصل این خود پرستی چیست
-
ما که خود افتادگان زار مسکینیم
-
ما که جز نقش تو در هر کار و هر پندار
-
نقش دستی نقش جادویی نمی بینیم
-
ساختی دنیای خاکی را و میدانی
-
پای تا سر جز سرابی جز فریبی نیست
-
ما عروسکها و دستان تو دربازی
-
کفر ما عصیان ما چیز غریبی نیست
-
شکر گفتی گفتنت شکر ترا گفتیم
-
لیک دیگر تا به کی شکر ترا گوییم
-
راه می بندی و می خندی به ره پویان
-
در کجا هستی کجا تا در تو ره جوییم
-
ما که چون مومی به دستت شکل میگیریم
-
پس دگر افسانه روز قیامت چیست
-
پس چرا در کام دوزخ سخت می سوزیم
-
این عذاب تلخ و این رنج ندامت چیست
-
این جهان خود دوزخی گردیده بس سوزان
-
سر به سر آتش سراپا ناله های درد
-
پس غل و زنجیرهای تفته بر پا
-
از غبار جسمها خیزنده دودی سرد
-
خشک و تر با هم میان شعله ها در سوز
-
خرقه پوش زاهد و رند خراباتی
-
می فروش بیدل و میخواره سرمست
-
ساقی روشنگر و پیر سماواتی
-
این جهان خود دوزخی گردیده بس سوزان
-
باز آنجا دوزخی در انتظار ماست
-
بی پناهانیم و دوزخبان سنگین دل
-
هر زمان گوید که در هر کار یار ماست
-
یاد باد آن پیر فرخ رای فرخ پی
-
آن که از بخت سیاهش نام شیطان بود
-
آن که در کار تو و عدل تو حیران بود
-
هر چه او می گفت دانستم نه جز آن بود
-
این منم آن بنده عاصی که نامم را
-
دست تو با زیور این گفته ها آراست
-
وای بر من وای بر عصیان و طغیانم
-
گر بگویم یا نگویم جای من آنجاست
-
باز در روز قیامت بر من ناچیز
-
خرده میگیری که روزی کفر گو بودم
-
در ترازو می نهی بار گناهم را
-
تا بگویی سرکش و تاریک خو بودم
-
کفه ای لبریز از گناه من
-
کفه دیگر چه می پرسم خداوندا
-
چیست میزان تو در این سنجش مرموز
-
میل دل یا سنگهای تیره صحرا
-
خود چه آسانست در ان روز هول انگیز
-
روی در روی تو از خود گفتگو کردن
-
آبرویی را که هر دم می بری از خلق
-
در ترازوی تو نا گه جستجو کردن
-
در کتابی یا که خوابی خود نمی دانم
-
نقشی از آن بارگاه کبریا دیدم
-
تو به کار داوری مشغول و صد افسوس
-
در ترازویت ریا دیدم ریا دیدم
-
خشم کن اما ز فریادم مپرهیزان
-
من که فردا خاک خواهم شد چه پرهیزی
-
خوب می دانم سر انجامم چه خواهد بود
-
تو گرسنه من خدایا صید ناچیزی
-
تو گرسنه دوزخ آنجا کام بگشوده
-
مارهای زهرآگین تکدرختانش
-
از دم آنها فضا ها تیره و مسموم
-
آب چرکینی شراب تلخ و سوزانش
-
در پس دیوارهایی سخت پا برجا
-
هاویه آن آخرین گودال آتشها
-
خویش را گسترده تا ناگه فرا گیرد
-
جسمهای خاکی و بی حاصل ما را
-
کاش هستی را به ما هرگز نمیدادی
-
یا چو دادی هستی ما هستی ما بود
-
می چشیدم این شراب ارغوانی را
-
نیستی آن گه خمار مستی ما بود
-
سالها ما آدمکها بندگان تو
-
با هزاران نغمه ی ساز تو رقصیدیم
-
عاقبت هم ز آتش خشم تو می سوزیم
-
معنی عدل ترا هم خوب فهمیدیم
-
تا ترا ما تیره روزان دادگر خوانیم
-
چهر خود را در حریر مهر پوشاندی
-
از بهشتی ساختی افسانه ای مرموز
-
نسیه دادی نقد عمر از خلق بستاندی
-
گرم از هستی ز هستی ها حذر کردند
-
سالها رخساره بر سجاده ساییدند
-
از تو نامی بر لب و در عالم و رویا
-
جامی از می چهره ای ز آن حوریان دیدند
-
هم شکستی ساغر امروزهاشان را
-
هم به فرداهایشان با کینه خندیدی
-
گور خود گشتند و ای باران رحمتها
-
قرنها بگذشت و بر آن نباریدی
-
از چه میگویی حرامست این می گلگون
-
در بهشت جویها از می روان باشد
-
هدیه پرهیزکاران عاقبت آنجا
-
حوری ای از حوریان آسمان باشد
-
می فریبی هر نفس ما را به افسونی
-
میکشانی هر زمان ما را به دریایی
-
در سیاهیهای این زندان می افروزی
-
گاه از باغ بهشتت شمع رویایی
-
ما اگر در این جهان بی در و پیکر
-
خویش را در ساغری سوزان رها کردیم
-
بارالها باز هم دست تو در کارست
-
از چه میگویی که کاری ناروا کردیم
-
در کنار چشمه های سلسبیل تو
-
ما نمی خواهیم آن خواب طلایی را
-
سایه های سدر و طوبی ز آن خوبان باد
-
بر تو بخشیدیم این لطف خدایی را
-
حافظ آن پیری که دریا بود و دنیا بود
-
بر جوی بفروخت این باغ بهشتی را
-
من که باشم تا به جامی نگذرم از آن
-
تو بزن بر نام شومم داغ زشتی را
-
چیست این افسانه رنگین عطرآلود
-
چیست این رویای جادوبار سحر آمیز
-
کیستند این حوریان این خوشه های نور
-
جامه هاشان از حریر نازک پرهیز
-
کوزه ها در دست و بر آن ساقهای نرم
-
لرزش موج خیال انگیز دامانها
-
میخرامند از دری بر درگهی آرام
-
سینه هاشان خفته در آغوش مرجانها
-
آبها پاکیزه تر از قطره های اشک
-
نهرها بر سبزه های تازه لغزیده
-
میوه ها چون دانه های روشن یاقوت
-
گاه چیده گاه بر هر شاخه ناچیده
-
سبز خطانی سراپا لطف و زیبایی
-
ساقیان بزم و رهزن های گنج دل
-
حسنشان جاوید و چشمان بهشتی ها
-
گاه بر آنان گهی بر حوریان مایل
-
قصر ها دیوارهاشان مرمر مواج
-
تخت ها بر پایه هاشان دانه ی الماس
-
پرده ها چون بالهایی از حریر سبز
-
از فضاها می ترواد عطر تند یاس
-
ما در اینجا خاک پای باده و معشوق
-
ناممان میخوارگان رانده رسوا
-
تو در آن دنیا می و معشوق می بخشی
-
مومنان بیگناه پارسا خو را
-
آن گناه تلخ وسوزانی که در راهش
-
جان ما را شوق وصلی و شتابی بود
-
در بهشت ناگهان نام دگر بگرفت
-
در بهشت بارالها خود ثوابی بود
-
هر چه داریم از تو داریم ای که خود گفتی
-
مهر من دریا و خشمم همچو طوفانست
-
هر که را من خواهم او را تیره دل سازم
-
هر که را من برگزینم پاکدامنست
-
پس دگر ما را چه حاصل زین عبث کوشش
-
تا درون غرفه های عاج ره یابیم
-
یا برانی یا بخوانی میل میل تست
-
ما ز فرمانت خدایا رخ نمی تابیم
-
تو چه هستی ای همه هستی ما از تو
-
تو چه هستی جز دو دست گرم در بازی
-
دیگران در کار گل مشغول و تو در گل
-
می دمی تا بنده سر گشته ای سازی
-
تو چه هستی ای همه هستی ما از تو
-
جز یکی سدی به راه جستجوی ما
-
گاه در چنگال خشمت میفشاریمان
-
گاه می آیی و می خندی به روی ما
-
تو چه هستی بنده نام و جلال خویش
-
دیده در آینه دنیا و جمال خویش
-
هر دم این آینه را گردانده تا بهتر
-
بنگرد در جلوه های بی زوال خویش
-
برق چشمان سرابی رنگ نیرنگی
-
شیره شبهای شومی ظلمت گوری
-
شاید آن خفاش پیر خفته ای کز خشم
-
تشنه سرخی خونی دشمن نوری
-
خود پرستی تو خدایا خود پرستی تو
-
کفر می گویم تو خارم کن تو خاکم کن
-
با هزاران ننگ آلودی مرا اما
-
گر خدایی در دلم بنشین و پاکم کن
-
لحظه ای بگذر ز ما بگذار خود باشیم
-
بعد از آن ما رابسوزان تا ز خود سوزیم
-
بعد از آن یا اشک یا لبخند یا فریاد
-
فرصتی تا توشه ره را بیندوزیم