-
نگه دگر به سوی من چه میکنی
-
چو در بر رقیب من نشسته ای
-
به حیرتم که بعد از آن فربیها
-
تو هم پی فریب من نشسته ای
-
به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا
-
که جام خود به جام دیگری زدی
-
چو فال حافظ آن میانه باز شد
-
تو فال خود به نام دیگری زدی
-
برو برو به سوی او مرا چه غم
-
تو آفتابی او زمین من آسمان
-
بر او بتاب ز آنکه من نشسته ام
-
به ناز روی شانه ستارگان
-
بر او بتاب ز آنکه گریه میکند
-
در این میانه قلب من به حال او
-
کمال عشق باشد این گذشتها
-
دل تو مال من تن تو مال او
-
تو که مرا به پرده ها کشیده ای
-
چگونه ره نبرده ای به راز من
-
گذشتم از تن تو زانکه در جهان
-
تنی نبود مقصد نیاز من
-
اگر بسویت این چنین دویده ام
-
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
-
به ظلمت شبان بی فروغ من
-
خیال عشق خوشتر از خیال تو
-
کنون که در کنار او نشسته ای
-
تو و شراب و دولت وصال او
-
گذشته رفت و آن فسانه کهنه شد
-
تن تو ماند و عشق بی زوال او