-
شب سیاهی کرد و بیماری گرفت
-
دیده را طغیان بیداری گرفت
-
دیده از دیدن نمی ماند دریغ
-
دیده پوشیدن نمی داند دریغ
-
رفت و در من مرگزاری کهنه یافت
-
هستیم را انتظاری کهنه یافت
-
آن بیابان دید و تنهاییم را
-
ماه و خورشید مقواییم را
-
چون جنینی پیر با زهدان به جنگ
-
می درد دیوار زهدان را به چنگ
-
زنده اما حسرت زادن در او
-
مرده اما میل جان دادن در او
-
خود پسند از درد خود نا خواستن
-
خفته از سودای برپاخاستن
-
خنده ام غمناکی بیهوده ای ننگم از دلپاکی بیهوده ای
-
غربت سنگینم از دلدادگیم
-
شور تند مرگ در همخوابگیم
-
نامده هرگز فرود از با م خویش
-
در فرازی شاهد اعدام خویش
-
کرم خاک و خاکش اما بویناک
-
بادبادکهاش در افلاک پاک
-
ناشناس نیمه پنهانیش
-
شرمگین چهره انسانیش
-
کو بکو در جستجوی جفت خویش
-
می دود معتاد بوی جفت خویش
-
جویدش گهگاه و ناباور از او
-
جفتش اما سخت تنها تر از او
-
هر دو در بیم و هراس از یکدیگر
-
تلخاکام و ناسپاس از یکدیگر
-
عشقشان سودای محکومانه ای
-
وصلشان رویای مشکوکانه ای
-
آه اگر راهی به دریاییم بود
-
از فرو رفتن چه پرواییم بود
-
گر به مردابی ز جریان ماند آب
-
از سکون خویش نقصان یابد آب
-
جانش اقلیم تباهی ها شود
-
ژرفنایش گور ماهی ها شود
-
آهوان ای آهوان دشتها
-
گاه اگر در معبر گلگشت ها
-
جویباری یافتید آوازخوان
-
رو به استغنای دریا ها روان
-
جاری از ابریشم جریان خویش
-
خفته بر گردونه طغیان خویش
-
یال اسب باد در چنگال او
-
روح سرخ ماه در دنبال او
-
ران سبز ساقه ها را می گشود
-
عطر بکر بوته ها را می ربود
-
بر فرازش در نگاه هر حباب
-
انعکاس بی دریغ آفتاب
-
خواب آن بی خواب را یاد آورید
-
مرگ در مرداب را یاد آورید