-
من از تو می مردم
-
اما تو زندگانی من بودی
-
تو با من می رفتی
-
تو در من می خواندی
-
وقتی که من خیابانها را
-
بی هیچ مقصدی می پیمودم
-
تو با من می رفتی
-
تو در من می خواندی
-
تو از میان نارونها گنجشکهای عاشق را
-
به صبح پنجره دعوت می کردی
-
وقتی که شب مکرر میشد
-
وقتی که شب تمام نیمشد
-
تو از میان نارونها گنجشک های عاشق را
-
به صبح پنجره دعوت میکردی
-
تو با چراغهایت می آمدی به کوچه ما
-
تو با چراغهایت می آمدی
-
وقتی که بچه ها می رفتند
-
و خوشه های اقاقی می خوابیدند
-
و من در آینه تنها می ماندم
-
تو با چراغهایت می آمدی
-
تو دستهایت را می بخشیدی
-
تو چشمهایت را می بخشیدی
-
تو مهربانیت را می بخشیدی
-
وقتی که من گرسنه بودم
-
تو زندگانیت را می بخشیدی
-
تو مثل نور سخی بودی
-
تو لاله ها را میچیدی
-
و گیسوانم را می پوشاندی
-
وقتی که گیسوان من از عریانی می لرزیدند
-
تو لاله ها را می چیدی
-
تو گونه هایت را می چسباندی
-
به اضطراب پستان هایم
-
وقتی که من دیگر
-
چیزی نداشتم که بگویم
-
تو گونه هایت را می چسباندی
-
به اضطراب پستانهایم
-
و گوش می دادی
-
به خون من که ناله کنان می رفت
-
و عشق من که گریه کنان می مرد
-
تو گوش می دادی
-
اما مرا نمی دیدی