آن یار کز او خانه ما جای پری بود
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/آن-یار-کز-او-خانه-ما-جای-پری-بود

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  1. آن یار کز او خانه ما جای پری بود

    سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود

  2. دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش

    بیچاره ندانست که یارش سفری بود

  3. تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد

    تا بود فلک شیوه او پرده دری بود

  4. منظور خردمند من آن ماه که او را

    با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود

  5. از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد

    آری چه کنم دولت دور قمری بود

  6. عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را

    در مملکت حسن سر تاجوری بود

  7. اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت

    باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود

  8. خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین

    افسوس که آن گنج روان رهگذری بود

  9. خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را

    با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود

  10. هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

    از یمن دعای شب و ورد سحری بود

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
آری چه کنم دولت دور قمری بود
در مملکت حسن سر تاجوری بود
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
از یمن دعای شب و ورد سحری بود آن یار کز او خانه ما جای پری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
منظور خردمند من آن ماه که او را
از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد
عذر
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
آری چه کنم دولت دور قمری بود
در مملکت حسن سر تاجوری بود
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
از یمن دعای شب و ورد سحری بود آن یار کز او خانه ما جای پری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
منظور خردمند من آن ماه که او را
از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد
عذر
  • پس زمینه شب متن نوشته:  سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
آری چه کنم دولت دور قمری بود
در مملکت حسن سر تاجوری بود
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
از یمن دعای شب و ورد سحری بود آن یار کز او خانه ما جای پری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
منظور خردمند من آن ماه که او را
از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد
عذری
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
آری چه کنم دولت دور قمری بود
در مملکت حسن سر تاجوری بود
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
از یمن دعای شب و ورد سحری بود آن یار کز او خانه ما جای پری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
منظور خردمند من آن ماه که او را
از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد
عذر
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  آن یار کز او خانه ما جای پری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
منظور خردمند من آن ماه که او را
از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد
عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  آن یار کز او خانه ما جای پری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
منظور خردمند من آن ماه که او را
از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد
عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
آری چه
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  آن یار کز او خانه ما جای پری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
منظور خردمند من آن ماه که او را
از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد
عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
آری چه
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  آن یار کز او خانه ما جای پری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
منظور خردمند من آن ماه که او را
از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد
عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
آری چ