ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/ای-دل-به-کوی-عشق-گذاری-نمی-کنی

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  1. ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی

    اسباب جمع داری و کاری نمی کنی

  2. چوگان حکم در کف و گویی نمی زنی

    باز ظفر به دست و شکاری نمی کنی

  3. این خون که موج می زند اندر جگر تو را

    در کار رنگ و بوی نگاری نمی کنی

  4. مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا

    بر خاک کوی دوست گذاری نمی کنی

  5. ترسم کز این چمن نبری آستین گل

    کز گلشنش تحمل خاری نمی کنی

  6. در آستین جان تو صد نافه مدرج است

    وان را فدای طره یاری نمی کنی

  7. ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک

    و اندیشه از بلای خماری نمی کنی

  8. حافظ برو که بندگی پادشاه وقت

    گر جمله می کنند تو باری نمی کنی

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  اسباب جمع داری و کاری نمی کنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی کنی
در کار رنگ و بوی نگاری نمی کنی
بر خاک کوی دوست گذاری نمی کنی
کز گلشنش تحمل خاری نمی کنی
وان را فدای طره یاری نمی کنی
و اندیشه از بلای خماری نمی کنی
گر جمله می کنند تو باری نمی کنی ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی
چوگان حکم در کف و گویی نمی زنی
این خون که موج می زند اندر جگر تو را
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
ح
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  اسباب جمع داری و کاری نمی کنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی کنی
در کار رنگ و بوی نگاری نمی کنی
بر خاک کوی دوست گذاری نمی کنی
کز گلشنش تحمل خاری نمی کنی
وان را فدای طره یاری نمی کنی
و اندیشه از بلای خماری نمی کنی
گر جمله می کنند تو باری نمی کنی ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی
چوگان حکم در کف و گویی نمی زنی
این خون که موج می زند اندر جگر تو را
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
ح
  • پس زمینه شب متن نوشته:  اسباب جمع داری و کاری نمی کنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی کنی
در کار رنگ و بوی نگاری نمی کنی
بر خاک کوی دوست گذاری نمی کنی
کز گلشنش تحمل خاری نمی کنی
وان را فدای طره یاری نمی کنی
و اندیشه از بلای خماری نمی کنی
گر جمله می کنند تو باری نمی کنی ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی
چوگان حکم در کف و گویی نمی زنی
این خون که موج می زند اندر جگر تو را
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
حاف
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  اسباب جمع داری و کاری نمی کنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی کنی
در کار رنگ و بوی نگاری نمی کنی
بر خاک کوی دوست گذاری نمی کنی
کز گلشنش تحمل خاری نمی کنی
وان را فدای طره یاری نمی کنی
و اندیشه از بلای خماری نمی کنی
گر جمله می کنند تو باری نمی کنی ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی
چوگان حکم در کف و گویی نمی زنی
این خون که موج می زند اندر جگر تو را
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
ح
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی
چوگان حکم در کف و گویی نمی زنی
این خون که موج می زند اندر جگر تو را
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت اسباب جمع داری و کاری نمی کنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی کنی
در کار رنگ و بوی نگاری نمی کنی
بر خاک کوی دوست گذاری نمی کنی
کز گلشنش تحمل خاری نمی کنی
وان را فدای طره یاری نمی کنی
و اندیشه از بلای خماری نمی ک
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی
چوگان حکم در کف و گویی نمی زنی
این خون که موج می زند اندر جگر تو را
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت اسباب جمع داری و کاری نمی کنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی کنی
در کار رنگ و بوی نگاری نمی کنی
بر خاک کوی دوست گذاری نمی کنی
کز گلشنش تحمل خاری نمی کنی
وان را فدای طره یاری نمی کنی
و اندیشه از بلای خماری نمی کنی
گر ج
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی
چوگان حکم در کف و گویی نمی زنی
این خون که موج می زند اندر جگر تو را
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت اسباب جمع داری و کاری نمی کنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی کنی
در کار رنگ و بوی نگاری نمی کنی
بر خاک کوی دوست گذاری نمی کنی
کز گلشنش تحمل خاری نمی کنی
وان را فدای طره یاری نمی کنی
و اندیشه از بلای خماری نمی کنی
گر ج
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی
چوگان حکم در کف و گویی نمی زنی
این خون که موج می زند اندر جگر تو را
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت اسباب جمع داری و کاری نمی کنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی کنی
در کار رنگ و بوی نگاری نمی کنی
بر خاک کوی دوست گذاری نمی کنی
کز گلشنش تحمل خاری نمی کنی
وان را فدای طره یاری نمی کنی
و اندیشه از بلای خماری نمی کنی
گر