سحرگاهان که مخمور شبانه
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/سحرگاهان-که-مخمور-شبانه

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  1. سحرگاهان که مخمور شبانه

    گرفتم باده با چنگ و چغانه

  2. نهادم عقل را ره توشه از می

    ز شهر هستیش کردم روانه

  3. نگار می فروشم عشوه ای داد

    که ایمن گشتم از مکر زمانه

  4. ز ساقی کمان ابرو شنیدم

    که ای تیر ملامت را نشانه

  5. نبندی زان میان طرفی کمروار

    اگر خود را ببینی در میانه

  6. برو این دام بر مرغی دگر نه

    که عنقا را بلند است آشیانه

  7. که بندد طرف وصل از حسن شاهی

    که با خود عشق بازد جاودانه

  8. ندیم و مطرب و ساقی همه اوست

    خیال آب و گل در ره بهانه

  9. بده کشتی می تا خوش برانیم

    از این دریای ناپیداکرانه

  10. وجود ما معماییست حافظ

    که تحقیقش فسون است و فسانه

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  گرفتم باده با چنگ و چغانه
ز شهر هستیش کردم روانه
که ایمن گشتم از مکر زمانه
که ای تیر ملامت را نشانه
اگر خود را ببینی در میانه
که عنقا را بلند است آشیانه
که با خود عشق بازد جاودانه
خیال آب و گل در ره بهانه
از این دریای ناپیداکرانه
که تحقیقش فسون است و فسانه سحرگاهان که مخمور شبانه
نهادم عقل را ره توشه از می
نگار می فروشم عشوه ای داد
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
نبندی زان میان طرفی کمروار
برو این دام بر مرغی دگر نه
که بندد طرف وصل از حسن شاهی
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
بده کشت
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  گرفتم باده با چنگ و چغانه
ز شهر هستیش کردم روانه
که ایمن گشتم از مکر زمانه
که ای تیر ملامت را نشانه
اگر خود را ببینی در میانه
که عنقا را بلند است آشیانه
که با خود عشق بازد جاودانه
خیال آب و گل در ره بهانه
از این دریای ناپیداکرانه
که تحقیقش فسون است و فسانه سحرگاهان که مخمور شبانه
نهادم عقل را ره توشه از می
نگار می فروشم عشوه ای داد
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
نبندی زان میان طرفی کمروار
برو این دام بر مرغی دگر نه
که بندد طرف وصل از حسن شاهی
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
بده کشت
  • پس زمینه شب متن نوشته:  گرفتم باده با چنگ و چغانه
ز شهر هستیش کردم روانه
که ایمن گشتم از مکر زمانه
که ای تیر ملامت را نشانه
اگر خود را ببینی در میانه
که عنقا را بلند است آشیانه
که با خود عشق بازد جاودانه
خیال آب و گل در ره بهانه
از این دریای ناپیداکرانه
که تحقیقش فسون است و فسانه سحرگاهان که مخمور شبانه
نهادم عقل را ره توشه از می
نگار می فروشم عشوه ای داد
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
نبندی زان میان طرفی کمروار
برو این دام بر مرغی دگر نه
که بندد طرف وصل از حسن شاهی
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
بده کشتی
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  گرفتم باده با چنگ و چغانه
ز شهر هستیش کردم روانه
که ایمن گشتم از مکر زمانه
که ای تیر ملامت را نشانه
اگر خود را ببینی در میانه
که عنقا را بلند است آشیانه
که با خود عشق بازد جاودانه
خیال آب و گل در ره بهانه
از این دریای ناپیداکرانه
که تحقیقش فسون است و فسانه سحرگاهان که مخمور شبانه
نهادم عقل را ره توشه از می
نگار می فروشم عشوه ای داد
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
نبندی زان میان طرفی کمروار
برو این دام بر مرغی دگر نه
که بندد طرف وصل از حسن شاهی
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
بده کشت
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  سحرگاهان که مخمور شبانه
نهادم عقل را ره توشه از می
نگار می فروشم عشوه ای داد
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
نبندی زان میان طرفی کمروار
برو این دام بر مرغی دگر نه
که بندد طرف وصل از حسن شاهی
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
بده کشتی می تا خوش برانیم
وجود ما معماییست حافظ گرفتم باده با چنگ و چغانه
ز شهر هستیش کردم روانه
که ایمن گشتم از مکر زمانه
که ای تیر ملامت را نشانه
اگر خود را ببینی در میانه
که عنقا را بلند است آشیانه
که با خود عشق بازد جاودانه
خیال آب و گل در ره بهانه
از ا
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  سحرگاهان که مخمور شبانه
نهادم عقل را ره توشه از می
نگار می فروشم عشوه ای داد
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
نبندی زان میان طرفی کمروار
برو این دام بر مرغی دگر نه
که بندد طرف وصل از حسن شاهی
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
بده کشتی می تا خوش برانیم
وجود ما معماییست حافظ گرفتم باده با چنگ و چغانه
ز شهر هستیش کردم روانه
که ایمن گشتم از مکر زمانه
که ای تیر ملامت را نشانه
اگر خود را ببینی در میانه
که عنقا را بلند است آشیانه
که با خود عشق بازد جاودانه
خیال آب و گل در ره بهانه
از این دریا
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  سحرگاهان که مخمور شبانه
نهادم عقل را ره توشه از می
نگار می فروشم عشوه ای داد
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
نبندی زان میان طرفی کمروار
برو این دام بر مرغی دگر نه
که بندد طرف وصل از حسن شاهی
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
بده کشتی می تا خوش برانیم
وجود ما معماییست حافظ گرفتم باده با چنگ و چغانه
ز شهر هستیش کردم روانه
که ایمن گشتم از مکر زمانه
که ای تیر ملامت را نشانه
اگر خود را ببینی در میانه
که عنقا را بلند است آشیانه
که با خود عشق بازد جاودانه
خیال آب و گل در ره بهانه
از این دریا
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  سحرگاهان که مخمور شبانه
نهادم عقل را ره توشه از می
نگار می فروشم عشوه ای داد
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
نبندی زان میان طرفی کمروار
برو این دام بر مرغی دگر نه
که بندد طرف وصل از حسن شاهی
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
بده کشتی می تا خوش برانیم
وجود ما معماییست حافظ گرفتم باده با چنگ و چغانه
ز شهر هستیش کردم روانه
که ایمن گشتم از مکر زمانه
که ای تیر ملامت را نشانه
اگر خود را ببینی در میانه
که عنقا را بلند است آشیانه
که با خود عشق بازد جاودانه
خیال آب و گل در ره بهانه
از این دری