صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/صبح-است-و-ژاله-می-چکد-از-ابر-بهمنی

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3000 تومان)

  1. صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی

    برگ صبوح ساز و بده جام یک منی

  2. در بحر مایی و منی افتاده ام بیار

    می تا خلاص بخشدم از مایی و منی

  3. خون پیاله خور که حلال است خون او

    در کار یار باش که کاریست کردنی

  4. ساقی به دست باش که غم در کمین ماست

    مطرب نگاه دار همین ره که می زنی

  5. می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت

    خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی

  6. ساقی به بی نیازی رندان که می بده

    تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3000 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
در کار یار باش که کاریست کردنی
مطرب نگاه دار همین ره که می زنی
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی
در بحر مایی و منی افتاده ام بیار
خون پیاله خور که حلال است خون او
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
ساقی به بی نیازی رندان که می بده
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
در کار یار باش که کاریست کردنی
مطرب نگاه دار همین ره که می زنی
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی
در بحر مایی و منی افتاده ام بیار
خون پیاله خور که حلال است خون او
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
ساقی به بی نیازی رندان که می بده
  • پس زمینه شب متن نوشته:  برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
در کار یار باش که کاریست کردنی
مطرب نگاه دار همین ره که می زنی
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی
در بحر مایی و منی افتاده ام بیار
خون پیاله خور که حلال است خون او
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
ساقی به بی نیازی رندان که می بده
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
در کار یار باش که کاریست کردنی
مطرب نگاه دار همین ره که می زنی
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی
در بحر مایی و منی افتاده ام بیار
خون پیاله خور که حلال است خون او
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
ساقی به بی نیازی رندان که می بده
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی
در بحر مایی و منی افتاده ام بیار
خون پیاله خور که حلال است خون او
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
ساقی به بی نیازی رندان که می بده برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
در کار یار باش که کاریست کردنی
مطرب نگاه دار همین ره که می زنی
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی
در بحر مایی و منی افتاده ام بیار
خون پیاله خور که حلال است خون او
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
ساقی به بی نیازی رندان که می بده برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
در کار یار باش که کاریست کردنی
مطرب نگاه دار همین ره که می زنی
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی
در بحر مایی و منی افتاده ام بیار
خون پیاله خور که حلال است خون او
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
ساقی به بی نیازی رندان که می بده برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
در کار یار باش که کاریست کردنی
مطرب نگاه دار همین ره که می زنی
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی
در بحر مایی و منی افتاده ام بیار
خون پیاله خور که حلال است خون او
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
ساقی به بی نیازی رندان که می بده برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
در کار یار باش که کاریست کردنی
مطرب نگاه دار همین ره که می زنی
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی