نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/نه-هر-که-چهره-برافروخت-دلبری-داند

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  1. نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

    نه هر که آینه سازد سکندری داند

  2. نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست

    کلاه داری و آیین سروری داند

  3. تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

    که دوست خود روش بنده پروری داند

  4. غلام همت آن رند عافیت سوزم

    که در گداصفتی کیمیاگری داند

  5. وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی

    وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

  6. بباختم دل دیوانه و ندانستم

    که آدمی بچه ای شیوه پری داند

  7. هزار نکته باریکتر ز مو این جاست

    نه هر که سر بتراشد قلندری داند

  8. مدار نقطه بینش ز خال توست مرا

    که قدر گوهر یک دانه جوهری داند

  9. به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد

    جهان بگیرد اگر دادگستری داند

  10. ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه

    که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  نه هر که آینه سازد سکندری داند
کلاه داری و آیین سروری داند
که دوست خود روش بنده پروری داند
که در گداصفتی کیمیاگری داند
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
که آدمی بچه ای شیوه پری داند
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
غلام همت آن رند عافیت سوزم
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
بباختم دل د
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  نه هر که آینه سازد سکندری داند
کلاه داری و آیین سروری داند
که دوست خود روش بنده پروری داند
که در گداصفتی کیمیاگری داند
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
که آدمی بچه ای شیوه پری داند
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
غلام همت آن رند عافیت سوزم
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
بباختم دل د
  • پس زمینه شب متن نوشته:  نه هر که آینه سازد سکندری داند
کلاه داری و آیین سروری داند
که دوست خود روش بنده پروری داند
که در گداصفتی کیمیاگری داند
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
که آدمی بچه ای شیوه پری داند
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
غلام همت آن رند عافیت سوزم
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
بباختم دل دیو
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  نه هر که آینه سازد سکندری داند
کلاه داری و آیین سروری داند
که دوست خود روش بنده پروری داند
که در گداصفتی کیمیاگری داند
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
که آدمی بچه ای شیوه پری داند
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
غلام همت آن رند عافیت سوزم
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
بباختم دل د
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
غلام همت آن رند عافیت سوزم
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
بباختم دل دیوانه و ندانستم
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه نه هر که آینه سازد سکندری داند
کلاه داری و آیین سروری داند
که دوست خود روش بنده پروری داند
که در گداصفتی کیمیاگری داند
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
غلام همت آن رند عافیت سوزم
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
بباختم دل دیوانه و ندانستم
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه نه هر که آینه سازد سکندری داند
کلاه داری و آیین سروری داند
که دوست خود روش بنده پروری داند
که در گداصفتی کیمیاگری داند
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
که آدم
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
غلام همت آن رند عافیت سوزم
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
بباختم دل دیوانه و ندانستم
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه نه هر که آینه سازد سکندری داند
کلاه داری و آیین سروری داند
که دوست خود روش بنده پروری داند
که در گداصفتی کیمیاگری داند
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
که آدم
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
غلام همت آن رند عافیت سوزم
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
بباختم دل دیوانه و ندانستم
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه نه هر که آینه سازد سکندری داند
کلاه داری و آیین سروری داند
که دوست خود روش بنده پروری داند
که در گداصفتی کیمیاگری داند
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
که آد

    • قلندری

      قلندر
      شخص مجرد و بی‌قید
      درویش (بی قید در پوشاک و خوراک و طاعات و عبادات)