چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/چون-شوم-خاک-رهش-دامن-بیفشاند-ز-من

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  1. چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من

    ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من

  2. روی رنگین را به هر کس می نماید همچو گل

    ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من

  3. چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین

    گفت می خواهی مگر تا جوی خون راند ز من

  4. او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود

    کام بستانم از او یا داد بستاند ز من

  5. گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست

    بس حکایت های شیرین باز می ماند ز من

  6. گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود

    ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من

  7. دوستان جان داده ام بهر دهانش بنگرید

    کو به چیزی مختصر چون باز می ماند ز من

  8. صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم

    عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من
گفت می خواهی مگر تا جوی خون راند ز من
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
بس حکایت های شیرین باز می ماند ز من
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من
کو به چیزی مختصر چون باز می ماند ز من
عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
روی رنگین را به هر کس می نماید همچو گل
چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیس
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من
گفت می خواهی مگر تا جوی خون راند ز من
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
بس حکایت های شیرین باز می ماند ز من
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من
کو به چیزی مختصر چون باز می ماند ز من
عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
روی رنگین را به هر کس می نماید همچو گل
چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیس
  • پس زمینه شب متن نوشته:  ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من
گفت می خواهی مگر تا جوی خون راند ز من
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
بس حکایت های شیرین باز می ماند ز من
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من
کو به چیزی مختصر چون باز می ماند ز من
عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
روی رنگین را به هر کس می نماید همچو گل
چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من
گفت می خواهی مگر تا جوی خون راند ز من
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
بس حکایت های شیرین باز می ماند ز من
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من
کو به چیزی مختصر چون باز می ماند ز من
عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
روی رنگین را به هر کس می نماید همچو گل
چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیس
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
روی رنگین را به هر کس می نماید همچو گل
چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست
گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود
دوستان جان داده ام بهر دهانش بنگرید
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من
گفت می خواهی مگر تا جوی خون راند ز من
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
بس حکایت های شیرین باز می
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
روی رنگین را به هر کس می نماید همچو گل
چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست
گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود
دوستان جان داده ام بهر دهانش بنگرید
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من
گفت می خواهی مگر تا جوی خون راند ز من
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
بس حکایت های شیرین باز می ماند ز
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
روی رنگین را به هر کس می نماید همچو گل
چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست
گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود
دوستان جان داده ام بهر دهانش بنگرید
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من
گفت می خواهی مگر تا جوی خون راند ز من
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
بس حکایت های شیرین باز می ماند ز
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
روی رنگین را به هر کس می نماید همچو گل
چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست
گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود
دوستان جان داده ام بهر دهانش بنگرید
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من
گفت می خواهی مگر تا جوی خون راند ز من
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
بس حکایت های شیرین باز می ماند