گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/گر-بود-عمر-به-میخانه-رسم-بار-دگر

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4500 تومان)

  1. گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر

    بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر

  2. خرم آن روز که با دیده گریان بروم

    تا زنم آب در میکده یک بار دگر

  3. معرفت نیست در این قوم خدا را سببی

    تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

  4. یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت

    حاش لله که روم من ز پی یار دگر

  5. گر مساعد شودم دایره چرخ کبود

    هم به دست آورمش باز به پرگار دگر

  6. عافیت می طلبد خاطرم ار بگذارند

    غمزه شوخش و آن طره طرار دگر

  7. راز سربسته ما بین که به دستان گفتند

    هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

  8. هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت

    کندم قصد دل ریش به آزار دگر

  9. بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست

    غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4500 تومان)
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
تا زنم آب در میکده یک بار دگر
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
غمزه شوخش و آن طره طرار دگر
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر
کندم قصد دل ریش به آزار دگر
غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
عافیت می طلبد خاطرم ار بگذا
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
تا زنم آب در میکده یک بار دگر
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
غمزه شوخش و آن طره طرار دگر
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر
کندم قصد دل ریش به آزار دگر
غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
عافیت می طلبد خاطرم ار بگذا
  • پس زمینه شب متن نوشته:  بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
تا زنم آب در میکده یک بار دگر
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
غمزه شوخش و آن طره طرار دگر
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر
کندم قصد دل ریش به آزار دگر
غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
عافیت می طلبد خاطرم ار بگذارن
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
تا زنم آب در میکده یک بار دگر
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
غمزه شوخش و آن طره طرار دگر
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر
کندم قصد دل ریش به آزار دگر
غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
عافیت می طلبد خاطرم ار بگذا
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
عافیت می طلبد خاطرم ار بگذارند
راز سربسته ما بین که به دستان گفتند
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
تا زنم آب در میکده یک بار دگر
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
غمزه شوخ
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
عافیت می طلبد خاطرم ار بگذارند
راز سربسته ما بین که به دستان گفتند
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
تا زنم آب در میکده یک بار دگر
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
غمزه شوخش و آن
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
عافیت می طلبد خاطرم ار بگذارند
راز سربسته ما بین که به دستان گفتند
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
تا زنم آب در میکده یک بار دگر
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
غمزه شوخش و آن
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
عافیت می طلبد خاطرم ار بگذارند
راز سربسته ما بین که به دستان گفتند
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
تا زنم آب در میکده یک بار دگر
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
غمزه شوخش و آن