گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/گفتم-ای-سلطان-خوبان-رحم-کن-بر-این-غریب

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)
کسی که شب در رختخواب نرم خود آسوده و بی دغدغه می خوابد، چطور می تواند به فکر غریبی باشد که بستر او خار و تیغ است؟

  1. گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

    گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

  2. گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار

    خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب

  3. خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم

    گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

  4. ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست

    خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب

  5. می نماید عکس می در رنگ روی مه وشت

    همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب

  6. بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت

    گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب

  7. گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو

    در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب

  8. گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند

    دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
می نماید عکس می در رنگ روی مه و
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
می نماید عکس می در رنگ روی مه و
  • پس زمینه شب متن نوشته:  گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
می نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
می نماید عکس می در رنگ روی مه و
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
می نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
می نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
گر چه ن
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
می نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
گر چه ن
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
می نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
گر چه