-
تناور صخره ای بر ساحل امید
-
ستون کرده است پا داده است سینه بر ره توفان
-
پی افکنده میان قرن ها طغیان
-
دو چشمان خیره بر گهواره خورشید
-
ستیز جزر و مد ها پیکر او را تراشیده
-
ز برف روزگاران بر سرش دستار پیچیده
-
غروب زندگی بر چهره اش بسیار تابیده
-
که تا رنگی مسین در متن پاشیده
-
بود دیری که برکنده است با چنگال در چشمان
-
عقابی آشیانه
-
که مانده جای آن چنگال ها بر روی کوهستان
-
چو جای تازیانه
-
نگاهش رنگ قهر پادشاهان دارد و فتح غلامان
-
نگاه خیره بر دریا
-
نگاه یخ زده بر روی اقیانوس و صحرا
-
نگاهی رنگ پاییز و شراب و رنگ فرمان
-
به زیر بام بینی بر فراز گنبد لب ها
-
فراهم برده سر گل سنگهای بی بر کوتاه
-
شیار افکنده همچون آبکندی بر جدار راه
-
خزیده روی گونه همچو مه بر دامن شب ها
-
شبی اینجا درون یک شب سوزان
-
زمین لرزیده که بشکسته ساییده
-
دهان بگشوده و یک چشمه زاییده
-
برش بگرفته یک لب یک لب جوشان
-
لبی کز بیخ
-
افکنده تناور ریشه دشمن
-
لبی آشتفشان جاوید رویین تن
-
لب تاریخ
-
لبی گور پلیدی ها ی اهریمن
-
لبی چون کهکشان مشعل کش شب ها
-
لبی سردار فاتح در بر لب ها
-
لبی چون گل گل آهن
-
خدای قهرمانی ها بر این لب خورده بس سوگند
-
تن عریان شده این جا ستایشگر
-
اگر چه چشمه زاینده ای باشد که دیگر نیست نوش آور
-
ولی در عمق جانش حک شده خورشید یک لبخند