-
باز گردید ای رسولان خجل
زر شما را دل به من آرید دل
-
این زر من بر سر آن زر نهید
کوری تن فرج استر را دهید
-
فرج استر لایق حلقه زرست
زر عاشق روی زرد اصفرست
-
که نظرگاه خداوندست آن
کز نظرانداز خورشیدست کان
-
کو نظرگاه شعاع آفتاب
کو نظرگاه خداوند لباب
-
از گرفت من ز جان اسپر کنید
گرچه اکنون هم گرفتار منید
-
مرغ فتنه دانه بر بامست او
پر گشاده بسته دامست او
-
چون به دانه داد او دل را به جان
ناگرفته مر ورا بگرفته دان
-
آن نظرها که به دانه می کند
آن گره دان کو به پا برمی زند
-
دانه گوید گر تو می دزدی نظر
من همی دزدم ز تو صبر و مقر
-
چون کشیدت آن نظر اندر پیم
پس بدانی کز تو من غافل نیم