-
باز رو سوی علی و خونیش
وان کرم با خونی و افزونیش
-
گفت دشمن را همی بینم به چشم
روز و شب بر وی ندارم هیچ خشم
-
زانک مرگم همچو من خوش آمدست
مرگ من در بعث چنگ اندر زدست
-
مرگ بی مرگی بود ما را حلال
برگ بی برگی بود ما را نوال
-
ظاهرش مرگ و به باطن زندگی
ظاهرش ابتر نهان پایندگی
-
در رحم زادن جنین را رفتنست
در جهان او را ز نو بشکفتنست
-
چون مرا سوی اجل عشق و هواست
نهی لا تلقوا بایدیکم مراست
-
زانک نهی از دانه شیرین بود
تلخ را خود نهی حاجت کی شود
-
دانه ای کش تلخ باشد مغز و پوست
تلخی و مکروهیش خود نهی اوست
-
دانه مردن مرا شیرین شدست
بل هم احیاء پی من آمدست
-
اقتلونی یا ثقاتی لائما
ان فی قتلی حیاتی دائما
-
ان فی موتی حیاتی یا فتی
کم افارق موطنی حتی متی
-
فرقتی لو لم تکن فی ذا السکون
لم یقل انا الیه راجعون
-
راجع آن باشد که باز آید به شهر
سوی وحدت آید از تفریق دهر
مولانا
https://www.sherfarsi.ir/molavi/بازگشتن-به-حکایت-علی-کرم-الله-وجهه-و-مسامحت-کردن-او-با-خونی-خویش
نوال
- نَوال
- دهش، بخشش
- بهره، نصیب
- سزاوار