-
اندر آن که بود اشجار و ثمار
بس مرودی کوهی آنجا بی شمار
-
گفت آن درویش یا رب با تو من
عهد کردم زین نچینم در زمن
-
جز از آن میوه که باد انداختش
من نچینم از درخت منتعش
-
مدتی بر نذر خود بودش وفا
تا در آمد امتحانات قضا
-
زین سبب فرمود استثنا کنید
گر خدا خواهد به پیمان بر زنید
-
هر زمان دل را دگر میلی دهم
هرنفس بر دل دگر داغی نهم
-
کل اصباح لنا شان جدید
کل شی ء عن مرادی لا یحید
-
در حدیث آمد که دل همچون پریست
در بیابانی اسیر صرصریست
-
باد پر را هر طرف راند گزاف
گه چپ و گه راست با صد اختلاف
-
در حدیث دیگر این دل دان چنان
کآب جوشان ز آتش اندر قازغان
-
هر زمان دل را دگر رایی بود
آن نه از وی لیک از جایی بود
-
پس چرا آمن شوی بر رای دل
عهد بندی تا شوی آخر خجل
-
این هم از تاثیر حکمست و قدر
چاه می بیینی و نتوانی حذر
-
نیست خود ازمرغ پران این عجب
که نبیند دام و افتد در عطب
-
این عجب که دام بیند هم وتد
گر بخواهد ور نخواهد می فتد
-
چشم باز و گوش باز و دام پیش
سوی دامی می پرد با پر خویش