-
یک زنی با طفل آورد آن جهود
پیش آن بت و آتش اندر شعله بود
-
طفل ازو بستد در آتش در فکند
زن بترسید و دل از ایمان بکند
-
خواست تا او سجده آرد پیش بت
بانگ زد آن طفل انی لم امت
-
اندر آ ای مادر اینجا من خوشم
گر چه در صورت میان آتشم
-
چشم بندست آتش از بهر حجاب
رحمتست این سر برآورده ز جیب
-
اندر آ مادر ببین برهان حق
تا ببینی عشرت خاصان حق
-
اندر آ و آب بین آتش مثال
از جهانی کآتشست آبش مثال
-
اندر آ اسرار ابراهیم بین
کو در آتش یافت سرو و یاسمین
-
مرگ می دیدم گه زادن ز تو
سخت خوفم بود افتادن ز تو
-
چون بزادم رستم از زندان تنگ
در جهان خوش هوای خوب رنگ
-
من جهان را چون رحم دیدم کنون
چون درین آتش بدیدم این سکون
-
اندرین آتش بدیدم عالمی
ذره ذره اندرو عیسی دمی
-
نک جهان نیست شکل هست ذات
و آن جهان هست شکل بی ثبات
-
اندر آ مادر بحق مادری
بین که این آذر ندارد آذری
-
اندر آ مادر که اقبال آمدست
اندر آ مادر مده دولت ز دست
-
قدرت آن سگ بدیدی اندر آ
تا ببینی قدرت و لطف خدا
-
من ز رحمت می کشانم پای تو
کز طرب خود نیستم پروای تو
-
اندر آ و دیگران را هم بخوان
کاندر آتش شاه بنهادست خوان
-
اندر آیید ای مسلمانان همه
غیر عذب دین عذابست آن همه
-
اندر آیید ای همه پروانه وار
اندرین بهره که دارد صد بهار
-
بانگ می زد درمیان آن گروه
پر همی شد جان خلقان از شکوه
-
خلق خود را بعد از آن بی خویشتن
می فکندند اندر آتش مرد و زن
-
بی موکل بی کشش از عشق دوست
زانک شیرین کردن هر تلخ ازوست
-
تا چنان شد کان عوانان خلق را
منع می کردند کآتش در میا
-
آن یهودی شد سیه رو و خجل
شد پشیمان زین سبب بیماردل
-
کاندر ایمان خلق عاشق تر شدند
در فنای جسم صادق تر شدند
-
مکر شیطان هم درو پیچید شکر
دیو هم خود را سیه رو دید شکر
-
آنچ می مالید در روی کسان
جمع شد در چهره آن ناکس آن
-
آنک می درید جامه خلق چست
شد دریده آن او ایشان درست