-
ساحران در عهد فرعون لعین
چون مری کردند با موسی بکین
-
لیک موسی را مقدم داشتند
ساحران او را مکرم داشتند
-
زانک گفتندش که فرمان آن تست
گر همی خواهی عصا تو فکن نخست
-
گفت نی اول شما ای ساحران
افکنید ان مکرها را درمیان
-
این قدر تعظیم دینشان را خرید
کز مری آن دست و پاهاشان برید
-
ساحران چون حق او بشناختند
دست و پا در جرم آن در باختند
-
لقمه و نکته ست کامل را حلال
تو نه ای کامل مخور می باش لال
-
چون تو گوشی او زبان نی جنس تو
گوشها را حق بفرمود انصتوا
-
کودک اول چون بزاید شیرنوش
مدتی خامش بود او جمله گوش
-
مدتی می بایدش لب دوختن
از سخن تا او سخن آموختن
-
ور نباشد گوش و تی تی می کند
خویشتن را گنگ گیتی می کند
-
کر اصلی کش نبد ز آغاز گوش
لال باشد کی کند در نطق جوش
-
زانک اول سمع باید نطق را
سوی منطق از ره سمع اندر آ
-
وادخلوا الابیات من ابوابها
واطلبوا الاغراض فی اسبابها
-
نطق کان موقوف راه سمع نیست
جز که نطق خالق بی طمع نیست
-
مبدعست او تابع استاد نی
مسند جمله ورا اسناد نی
-
باقیان هم در حرف هم در مقال
تابع استاد و محتاج مثال
-
زین سخن گر نیستی بیگانه ای
دلق و اشکی گیر در ویرانه ای
-
زانک آدم زان عتاب از اشک رست
اشک تر باشد دم توبه پرست
-
بهر گریه آمد آدم بر زمین
تا بود گریان و نالان و حزین
-
آدم از فردوس و از بالای هفت
پای ماچان از برای عذر رفت
-
گر ز پشت آدمی وز صلب او
در طلب می باش هم در طلب او
-
ز آتش دل و آب دیده نقل ساز
بوستان از ابر و خورشیدست باز
-
تو چه دانی ذوق آب دیدگان
عاشق نانی تو چون نادیدگان
-
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
-
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
-
تا تو تاریک و ملول و تیره ای
دان که با دیو لعین همشیره ای
-
لقمه ای کو نور افزود و کمال
آن بود آورده از کسب حلال
-
روغنی کاید چراغ ما کشد
آب خوانش چون چراغی را کشد
-
علم و حکمت زاید از لقمه حلال
عشق و رقت آید از لقمه حلال
-
چون ز لقمه تو حسد بینی و دام
جهل و غفلت زاید آن را دان حرام
-
هیچ گندم کاری و جو بر دهد
دیده ای اسپی که کره خر دهد
-
لقمه تخمست و برش اندیشه ها
لقمه بحر و گوهرش اندیشه ها
-
زاید از لقمه حلال اندر دهان
میل خدمت عزم رفتن آن جهان