-
صاحب دل را ندارد آن زیان
گر خورد او زهر قاتل را عیان
-
زانک صحت یافت و از پرهیز رست
طالب مسکین میان تب درست
-
گفت پیغامبر که ای مرد جری
هان مکن با هیچ مطلوبی مری
-
در تو نمرودیست آتش در مرو
رفت خواهی اول ابراهیم شو
-
چون نه ای سباح و نه دریایی
در میفکن خویش از خودراییی
-
او ز آتش ورد احمر آورد
از زیانها سود بر سر آورد
-
کاملی گر خاک گیرد زر شود
ناقص ار زر برد خاکستر شود
-
چون قبول حق بود آن مرد راست
دست او در کارها دست خداست
-
دست ناقص دست شیطانست و دیو
زانک اندر دام تکلیفست و ریو
-
جهل آید پیش او دانش شود
جهل شد علمی که در منکر رود
-
هرچه گیرد علتی علت شود
کفر گیرد کاملی ملت شود
-
ای مری کرده پیاده با سوار
سر نخواهی برد اکنون پای دار