-
همچو آن خرگوش کو بر شیر زد
روح او کی بود اندر خورد قد
-
شیر می گفت از سر تیزی و خشم
کز ره گوشم عدو بر بست چشم
-
مکرهای جبریانم بسته کرد
تیغ چوبینشان تنم را خسته کرد
-
زین سپس من نشنوم آن دمدمه
بانگ دیوانست و غولان آن همه
-
بر دران ای دل تو ایشان را مه ایست
پوستشان برکن کشان جز پوست نیست
-
پوست چه بود گفته های رنگ رنگ
چون زره بر آب کش نبود درنگ
-
این سخن چون پوست و معنی مغز دان
این سخن چون نقش و معنی همچو جان
-
پوست باشد مغز بد را عیب پوش
مغز نیکو را ز غیرت غیب پوش
-
چون قلم از باد بد دفتر ز آب
هرچه بنویسی فنا گردد شتاب
-
نقش آبست ار وفا جویی از آن
باز گردی دستهای خود گزان
-
باد در مردم هوا و آرزوست
چون هوا بگذاشتی پیغام هوست
-
خوش بود پیغامهای کردگار
کو ز سر تا پای باشد پایدار
-
خطبه شاهان بگردد و آن کیا
جز کیا و خطبه های انبیا
-
زانک بوش پادشاهان از هواست
بارنامه انبیا از کبریاست
-
از درمها نام شاهان برکنند
نام احمد تا ابد بر می زنند
-
نام احمد نام جمله انبیاست
چونک صد آمد نود هم پیش ماست