-
ای سگ طاعن تو عو عو می کنی
طعن قرآن را برون شو می کنی
-
این نه آن شیرست کز وی جان بری
یا ز پنجه قهر او ایمان بری
-
تا قیامت می زند قرآن ندی
ای گروهی جهل را گشته فدی
-
که مرا افسانه می پنداشتید
تخم طعن و کافری می کاشتید
-
خود بدیدیت آنک طعنه می زدیت
که شما فانی و افسانه بدیت
-
من کلام حقم و قایم به ذات
قوت جان جان و یاقوت زکات
-
نور خورشیدم فتاده بر شما
لیک از خورشید ناگشته جدا
-
نک منم ینبوع آن آب حیات
تا رهانم عاشقان را از ممات
-
گر چنان گند آزتان ننگیختی
جرعه ای بر گورتان حق ریختی
-
نه بگیرم گفت و پند آن حکیم
دل نگردانم بهر طعنی سقیم