-
گوشت نیم من بود و افزون یک ستیر
هست گربه نیم من هم ای ستیر
-
این اگر گربه ست پس آن گوشت کو
ور بود این گوشت گربه کو بجو
-
بایزید ار این بود آن روح چیست
ور وی آن روحست این تصویر کیست
-
حیرت اندر حیرتست ای یار من
این نه کار تست و نه هم کار من
-
هر دو او باشد ولیک از ریع زرع
دانه باشد اصل و آن که پره فرع
-
حکمت این اضداد را با هم ببست
ای قصاب این گردران با گردنست
-
روح بی قالب نداند کار کرد
قالبت بی جان فسرده بود و سرد
-
قالبت پیدا و آن جانت نهان
راست شد زین هر دو اسباب جهان
-
خاک را بر سر زنی سر نشکند
آب را بر سر زنی در نشکند
-
گر تو می خواهی که سر را بشکنی
آب را و خاک را بر هم زنی
-
چون شکستی سر رود آبش به اصل
خاک سوی خاک آید روز فصل
-
حکمتی که بود حق را ز ازدواج
گشت حاصل از نیاز و از لجاج
-
باشد آنگه ازدواجات دگر
لا سمع اذن و لا عین بصر
-
گر شنیدی اذن کی ماندی اذن
یا کجا کردی دگر ضبط سخن
-
گر بدیدی برف و یخ خورشید را
از یخی برداشتی اومید را
-
آب گشتی بی عروق و بی گره
ز آب داود هوا کردی زره
-
پس شدی درمان جان هر درخت
هر درختی از قدومش نیک بخت
-
آن یخی بفسرده در خود مانده
لا مساسی با درختان خوانده
-
لیس یالف لیس یؤلف جسمه
لیس الا شح نفس قسمه
-
نیست ضایع زو شود تازه جگر
لیک نبود پیک و سلطان خضر
-
ای ایاز استاره تو بس بلند
نیست هر برجی عبورش را پسند
-
هر وفا را کی پسندد همتت
هر صفا را کی گزیند صفوتت
-
بود مردی کدخدا او را زنی
سخت طناز و پلید و ره زنی
-
هرچه آوردی تلف کردیش زن
مرد مضطر بود اندر تن زدن
-
بهر مهمان گوشت آورد آن معیل
سوی خانه با دو صد جهد طویل
-
زن بخوردش با کباب و با شراب
مرد آمد گفت دفع ناصواب
-
مرد گفتش گوشت کو مهمان رسید
پیش مهمان لوت می باید کشید
-
گفت زن این گربه خورد آن گوشت را
گوشت دیگر خر اگر باشد هلا
-
گفت ای ایبک ترازو را بیار
گربه را من بر کشم اندر عیار
-
بر کشیدش بود گربه نیم من
پس بگفت آن مرد کای محتال زن