-
یک شه دیگر ز نسل آن جهود
در هلاک قوم عیسی رو نمود
-
گر خبر خواهی ازین دیگر خروج
سوره بر خوان واسما ذات البروج
-
سنت بد کز شه اول بزاد
این شه دیگر قدم بر وی نهاد
-
هر که او بنهاد ناخوش سنتی
سوی او نفرین رود هر ساعتی
-
نیکوان رفتند و سنتها بماند
وز لئیمان ظلم و لعنتها بماند
-
تا قیامت هرکه جنس آن بدان
در وجود آید بود رویش بدان
-
رگ رگست این آب شیرین و آب شور
در خلایق می رود تا نفخ صور
-
نیکوان را هست میراث از خوشاب
آن چه میراثست اورثنا الکتاب
-
شد نیاز طالبان ار بنگری
شعله ها از گوهر پیغامبری
-
شعله ها با گوهران گردان بود
شعله آن جانب رود هم کان بود
-
نور روزن گرد خانه می دود
زانک خور برجی به برجی می رود
-
هر که را با اختری پیوستگیست
مر ورا با اختر خود هم تگیست
-
طالعش گر زهره باشد در طرب
میل کلی دارد و عشق و طلب
-
ور بود مریخی خون ریزخو
جنگ و بهتان و خصومت جوید او
-
اخترانند از ورای اختران
که احتراق و نحس نبود اندر آن
-
سایران در آسمانهای دگر
غیر این هفت آسمان معتبر
-
راسخان در تاب انوار خدا
نه به هم پیوسته نه از هم جدا
-
هر که باشد طالع او زان نجوم
نفس او کفار سوزد در رجوم
-
خشم مریخی نباشد خشم او
منقلب رو غالب و مغلوب خو
-
نور غالب ایمن از نقص و غسق
درمیان اصبعین نور حق
-
حق فشاند آن نور را بر جانها
مقبلان بر داشته دامانها
-
و آن نثار نور را وا یافته
روی از غیر خدا برتافته
-
هر که را دامان عشقی نابده
زان نثار نور بی بهره شده
-
جزوها را رویها سوی کلست
بلبلان را عشق با روی گلست
-
گاو را رنگ از برون و مرد را
از درون جو رنگ سرخ و زرد را
-
رنگهای نیک از خم صفاست
رنگ زشتان از سیاهابه جفاست
-
صبغت الله نام آن رنگ لطیف
لعنت الله بوی این رنگ کثیف
-
آنچ از دریا به دریا می رود
از همانجا کامد آنجا می رود
-
از سر که سیلهای تیزرو
وز تن ما جان عشق آمیز رو