-
بود کمپیری نودساله کلان
پر تشنج روی و رنگش زعفران
-
چون سر سفره رخ او توی توی
لیک در وی بود مانده عشق شوی
-
ریخت دندانهاش و مو چون شیر شد
قد کمان و هر حسش تغییر شد
-
عشق شوی و شهوت و حرصش تمام
عشق صید و پاره پاره گشته دام
-
مرغ بی هنگام و راه بی رهی
آتشی پر در بن دیگ تهی
-
عاشق میدان و اسپ و پای نی
عاشق زمر و لب و سرنای نی
-
حرص در پیری جهودان را مباد
ای شقیی که خداش این حرص داد
-
ریخت دندانهای سگ چون پیر شد
ترک مردم کرد و سرگین گیر شد
-
این سگان شصت ساله را نگر
هر دمی دندان سگشان تیزتر
-
پیر سگ را ریخت پشم از پوستین
این سگان پیر اطلس پوش بین
-
عشقشان و حرصشان در فرج و زر
دم به دم چون نسل سگ بین بیشتر
-
این چنین عمری که مایه دوزخ است
مر قصابان غضب را مسلخ است
-
چون بگویندش که عمر تو دراز
می شود دلخوش دهانش از خنده باز
-
این چنین نفرین دعا پندارد او
چشم نگشاید سری بر نارد او
-
گر بدیدی یک سر موی از معاد
اوش گفتی این چنین عمر تو باد