-
پس پیمبر گفت بهر این طریق
باوفاتر از عمل نبود رفیق
-
گر بود نیکو ابد یارت شود
ور بود بد در لحد مارت شود
-
این عمل وین کسب در راه سداد
کی توان کرد ای پدر بی اوستاد
-
دون ترین کسبی که در عالم رود
هیچ بی ارشاد استادی بود
-
اولش علمست آنگاهی عمل
تا دهد بر بعد مهلت یا اجل
-
استعینوا فی الحرف یا ذا النهی
من کریم صالح من اهلها
-
اطلب الدر اخی وسط الصدف
واطلب الفن من ارباب الحرف
-
ان رایتم ناصحین انصفوا
بادروا التعلیم لا تستنکفوا
-
در دباغی گر خلق پوشید مرد
خواجگی خواجه را آن کم نکرد
-
وقت دم آهنگر ار پوشید دلق
احتشام او نشد کم پیش خلق
-
پس لباس کبر بیرون کن ز تن
ملبس ذل پوش در آموختن
-
علم آموزی طریقش قولی است
حرفت آموزی طریقش فعلی است
-
فقر خواهی آن به صحبت قایمست
نه زبانت کار می آید نه دست
-
دانش آن را ستاند جان ز جان
نه ز راه دفتر و نه از زبان
-
در دل سالک اگر هست آن رموز
رمزدانی نیست سالک را هنوز
-
تا دلش را شرح آن سازد ضیا
پس الم نشرح بفرماید خدا
-
که درون سینه شرحت داده ایم
شرح اندر سینه ات بنهاده ایم
-
تو هنوز از خارج آن را طالبی
محلبی از دیگران چون حالبی
-
چشمه شیرست در تو بی کنار
تو چرا می شیر جویی از تغار
-
منفذی داری به بحر ای آبگیر
ننگ دار از آب جستن از غدیر
-
که الم نشرح نه شرحت هست باز
چون شدی تو شرح جو و کدیه ساز
-
در نگر در شرح دل در اندرون
تا نیاید طعنه لا تبصرون