مولانا
https://www.sherfarsi.ir/molavi/در-خواب-گفتن-هاتف-مر-عمر-را-رضی-الله-عنه-کی-چندین-زر-از-بیت-المال

  1. آن زمان حق بر عمر خوابی گماشت

    تا که خویش از خواب نتوانست داشت

  2. در عجب افتاد کین معهود نیست

    این ز غیب افتاد بی مقصود نیست

  3. سر نهاد و خواب بردش خواب دید

    کامدش از حق ندا جانش شنید

  4. آن ندایی کاصل هر بانگ و نواست

    خود ندا آنست و این باقی صداست

  5. ترک و کرد و پارسی گو و عرب

    فهم کرده آن ندا بی گوش و لب

  6. خود چه جای ترک و تاجیکست و زنگ

    فهم کردست آن ندا را چوب و سنگ

  7. هر دمی از وی همی آید الست

    جوهر و اعراض می گردند هست

  8. گر نمی آید بلی زیشان ولی

    آمدنشان از عدم باشد بلی

  9. زانچ گفتم من ز فهم سنگ و چوب

    در بیانش قصه ای هش دار خوب