-
این سخن از حد و اندازه ست بیش
ای ایاز اکنون بگو احوال خویش
-
هست احوال تو از کان نوی
تو بدین احوال کی راضی شوی
-
هین حکایت کن از آن احوال خوش
خاک بر احوال و درس پنج و شش
-
حال باطن گر نمی آید بگفت
حال ظاهر گویمت در طاق وجفت
-
که ز لطف یار تلخیهای مات
گشت بر جان خوشتر از شکرنبات
-
زان نبات ار گرد در دریا رود
تلخی دریا همه شیرین شود
-
صدهزار احوال آمد هم چنین
باز سوی غیب رفتند ای امین
-
حال هر روزی بدی مانند نی
هم چو جو اندر روش کش بند نی
-
شادی هر روز از نوعی دگر
فکرت هر روز را دیگر اثر