-
چون رسیدند آن نفر نزدیک او
بانگ بر زد هی کیانید اتقو
-
با ادب گفتند ما از دوستان
بهر پرسش آمدیم اینجا بجان
-
چونی ای دریای عقل ذو فنون
این چه بهتانست بر عقلت جنون
-
دود گلخن کی رسد در آفتاب
چون شود عنقا شکسته از غراب
-
وا مگیر از ما بیان کن این سخن
ما محبانیم با ما این مکن
-
مر محبان را نشاید دور کرد
یا بروپوش و دغل مغرور کرد
-
راز را اندر میان آور شها
رو مکن در ابر پنهانی مها
-
ما محب و صادق و دل خسته ایم
در دو عالم دل به تو در بسته ایم
-
فحش آغازید و دشنام از گزاف
گفت او دیوانگانه زی و قاف
-
بر جهید و سنگ پران کرد و چوب
جملگی بگریختند از بیم کوب
-
قهقهه خندید و جنبانید سر
گفت باد ریش این یاران نگر
-
دوستان بین کو نشان دوستان
دوستان را رنج باشد همچو جان
-
کی کران گیرد ز رنج دوست دوست
رنج مغز و دوستی آن را چو پوست
-
نی نشان دوستی شد سرخوشی
در بلا و آفت و محنت کشی
-
دوست همچون زر بلا چون آتشست
زر خالص در دل آتش خوشست