-
آن حکیمی گفت دیدم هم تکی
در بیابان زاغ را با لکلکی
-
در عجب ماندم بجستم حالشان
تا چه قدر مشترک یابم نشان
-
چون شدم نزدیک من حیران و دنگ
خود بدیدم هر دوان بودند لنگ
-
خاصه شه بازی که او عرشی بود
با یکی جغدی که او فرشی بود
-
آن یکی خورشید علیین بود
وین دگر خفاش کز سجین بود
-
آن یکی نوری ز هر عیبی بری
وین یکی کوری گدای هر دری
-
آن یکی ماهی که بر پروین زند
وین یکی کرمی که در سرگین زید
-
آن یکی یوسف رخی عیسی نفس
وین یکی گرگی و یا خر با جرس
-
آن یکی پران شده در لامکان
وین یکی در کاهدان همچون سگان
-
با زبان معنوی گل با جعل
این همی گوید که ای گنده بغل
-
گر گریزانی ز گلشن بی گمان
هست آن نفرت کمال گلستان
-
غیرت من بر سر تو دورباش
می زند کای خس ازینجا دور باش
-
ور بیامیزی تو با من ای دنی
این گمان آید که از کان منی
-
بلبلان را جای می زیبد چمن
مر جعل را در چمین خوشتر وطن
-
حق مرا چون از پلیدی پاک داشت
چون سزد بر من پلیدی را گماشت
-
یک رگم زیشان بد و آن را برید
در من آن بدرگ کجا خواهد رسید
-
یک نشان آدم آن بود از ازل
که ملایک سر نهندش از محل
-
یک نشان دیگر آنک آن بلیس
ننهدش سر که منم شاه و رئیس
-
پس اگر ابلیس هم ساجد شدی
او نبودی آدم او غیری بدی
-
هم سجود هر ملک میزان اوست
هم جحود آن عدو برهان اوست
-
هم گواه اوست اقرار ملک
هم گواه اوست کفران سگک