-
آن دقوقی در امامت کرد ساز
اندر آن ساحل در آمد در نماز
-
و آن جماعت در پی او در قیام
اینت زیبا قوم و بگزیده امام
-
ناگهان چشمش سوی دریا فتاد
چون شنید از سوی دریا داد داد
-
در میان موج دید او کشتیی
در قضا و در بلا و زشتیی
-
هم شب و هم ابر و هم موج عظیم
این سه تاریکی و از غرقاب بیم
-
تند بادی همچو عزرائیل خاست
موجها آشوفت اندر چپ و راست
-
اهل کشتی از مهابت کاسته
نعره وا ویلها برخاسته
-
دستها در نوحه بر سر می زدند
کافر و ملحد همه مخلص شدند
-
با خدا با صد تضرع آن زمان
عهدها و نذرها کرده بجان
-
سر برهنه در سجود آنها که هیچ
رویشان قبله ندید از پیچ پیچ
-
گفته که بی فایده ست این بندگی
آن زمان دیده در آن صد زندگی
-
از همه اومید ببریده تمام
دوستان و خال و عم بابا و مام
-
زاهد و فاسق شد آن دم متقی
همچو در هنگام جان کندن شقی
-
نه ز چپشان چاره بود و نه ز راست
حیله ها چون مرد هنگام دعاست
-
در دعا ایشان و در زاری و آه
بر فلک زیشان شده دود سیاه
-
دیو آن دم از عداوت بین بین
بانگ زد کای سگ پرستان علتین
-
مرگ و جسک ای اهل انکار و نفاق
عاقبت خواهد بدن این اتفاق
-
چشمتان تر باشد از بعد خلاص
که شوید از بهر شهوت دیو خاص
-
یادتان ناید که روزی در خطر
دستتان بگرفت یزدان از قدر
-
این همی آمد ندا از دیو لیک
این سخن را نشنود جز گوش نیک
-
راست فرمودست با ما مصطفی
قطب و شاهنشاه و دریای صفا
-
کانچ جاهل دید خواهد عاقبت
عاقلان بینند ز اول مرتبت
-
کارها ز آغاز اگر غیبست و سر
عاقل اول دید و آخر آن مصر
-
اولش پوشیده باشد و آخر آن
عاقل و جاهل ببیند در عیان
-
گر نبینی واقعه غیب ای عنود
حزم را سیلاب کی اندر ربود
-
حزم چه بود بدگمانی بر جهان
دم بدم بیند بلای ناگهان