-
گفت ای صدیق آخر گفتمت
که مرا انباز کن در مکرمت
-
گفت ما دو بندگان کوی تو
کردمش آزاد من بر روی تو
-
تو مرا می دار بنده و یار غار
هیچ آزادی نخواهم زینهار
-
که مرا از بندگیت آزادیست
بی تو بر من محنت و بیدادیست
-
ای جهان را زنده کرده ز اصطفا
خاص کرده عام را خاصه مرا
-
خوابها می دید جانم در شباب
که سلامم کرد قرص آفتاب
-
از زمینم بر کشید او بر سما
همره او گشته بودم ز ارتقا
-
گفتم این ماخولیا بود و محال
هیچ گردد مستحیلی وصف حال
-
چون ترا دیدم بدیدم خویش را
آفرین آن آینه خوش کیش را
-
چون ترا دیدم محالم حال شد
جان من مستغرق اجلال شد
-
چون ترا دیدم خود ای روح البلاد
مهر این خورشید از چشمم فتاد
-
گشت عالی همت از نو چشم من
جز به خواری نگردد اندر چمن
-
نور جستم خود بدیدم نور نور
حور جستم خود بدیدم رشک حور
-
یوسفی جستم لطیف و سیم تن
یوسفستانی بدیدم در تو من
-
در پی جنت بدم در جست و جو
جنتی بنمود از هر جزو تو
-
هست این نسبت به من مدح و ثنا
هست این نسبت به تو قدح و هجا
-
هم چو مدح مرد چوپان سلیم
مر خدا را پیش موسی کلیم
-
که بجویم اشپشت شیرت دهم
چارقت دوم من و پیشت نهم
-
قدح او را حق به مدحی برگرفت
گر تو هم رحمت کنی نبود شگفت
-
رحم فرما بر قصور فهمها
ای ورای عقلها و وهمها
-
ایها العشاق اقبالی جدید
از جهان کهنه نوگر رسید
-
زان جهان کو چاره بیچاره جوست
صد هزاران نادره دنیا دروست
-
ابشروا یا قوم اذ جاء الفرج
افرحوا یا قوم قد زال الحرج
-
آفتابی رفت در کازه هلال
در تقاضا که ارحنا یا بلال
-
زیر لب می گفتی از بیم عدو
کوری او بر مناره رو بگو
-
می دمد در گوش هر غمگین بشیر
خیز ای مدبر ره اقبال گیر
-
ای درین حبس و درین گند و شپش
هین که تا کس نشنود رستی خمش
-
چون کنی خامش کنون ای یار من
کز بن هر مو بر آمد طبل زن
-
آن چنان کر شد عدو رشک خو
گوید این چندین دهل را بانگ کو
-
می زند بر روش ریحان که طریست
او ز کوری گوید این آسیب چیست
-
می شکنجد حور دستش می کشد
کور حیران کز چه دردم می کند
-
این کشاکش چیست بر دست و تنم
خفته ام بگذار تا خوابی کنم
-
آنک در خوابش همی جویی ویست
چشم بگشا کان مه نیکو پیست
-
زان بلاها بر عزیزان بیش بود
کان تجمش یار با خوبان فزود
-
لاغ با خوبان کند بر هر رهی
نیز کوران را بشوراند گهی
-
خویش را یک دم برین کوران دهد
تا غریو از کوی کوران بر جهد