-
در تحیات و سلام الصالحین
مدح جمله انبیا آمد عجین
-
مدحها شد جملگی آمیخته
کوزه ها در یک لگن در ریخته
-
زانک خود ممدوح جز یک بیش نیست
کیشها زین روی جز یک کیش نیست
-
دان که هر مدحی بنور حق رود
بر صور و اشخاص عاریت بود
-
مدحها جز مستحق را کی کنند
لیک بر پنداشت گم ره می شوند
-
همچو نوری تافته بر حایطی
حایط آن انوار را چون رابطی
-
لاجرم چون سایه سوی اصل راند
ضال مه گم کرد و ز استایش بماند
-
یا ز چاهی عکس ماهی وا نمود
سر بچه در کرد و آن را می ستود
-
در حقیقت مادح ماهست او
گرچه جهل او بعکسش کرد رو
-
مدح او مه راست نه آن عکس را
کفر شد آن چون غلط شد ماجرا
-
کز شقاوت گشت گم ره آن دلیر
مه به بالا بود و او پنداشت زیر
-
زین بتان خلقان پریشان می شوند
شهوت رانده پشیمان می شوند
-
زآنک شهوت با خیالی رانده است
وز حقیقت دورتر وا مانده است
-
با خیالی میل تو چون پر بود
تا بدان پر بر حقیقت بر شود
-
چون براندی شهوتی پرت بریخت
لنگ گشتی و آن خیال از تو گریخت
-
پر نگه دار و چنین شهوت مران
تا پر میلت برد سوی جنان
-
خلق پندارند عشرت می کنند
بر خیالی پر خود بر می کنند
-
وام دار شرح این نکته شدم
مهلتم ده معسرم زان تن زدم