-
بعد از آن چل روز دیگر در ببست
خویش کشت و از وجود خود برست
-
چونک خلق از مرگ او آگاه شد
بر سر گورش قیامتگاه شد
-
خلق چندان جمع شد بر گور او
مو کنان جامه دران در شور او
-
کان عدد را هم خدا داند شمرد
از عرب وز ترک و از رومی و کرد
-
خاک او کردند بر سرهای خویش
درد او دیدند درمان جای خویش
-
آن خلایق بر سر گورش مهی
کرده خون را از دو چشم خود رهی